حملهٔ مغول بـه ایران
بخشی از حملههای مغولان
امپراتوری خوارزمـی درون زمان حمله مغولان
زمان
بین سالهای ۱۲۱۹ که تا ۱۲۵۸ مـیلادی، دانشگاه ها بستر را برای جلوگیری از فرار مغزها فراهم کنند از ۶۱۶ که تا ۶۵۶ هجری قمری
مکان
ایران کنونی و بخشهایی از آسیـای مرکزی
نتیجه
پیروزی مغول و از بین رفتن دودمان خوارزمشاهیـان
جنگندگان
امپراتوری مغول
امپراتوری خوارزمشاهیـان
فرماندهان
چنگیزخان
هولاکو
جوجی
چغتای
اوگتایخان
تولیخان
سبتای
جبه نویـان
قوبلایخان
علاءالدین محمد خوارزمشاه
جلالالدین خوارزمشاه
غایرخان
تیمور ملک
نیروها
در حملهٔ چنگیز بـه اعتقاد مورخین امروزی ۱۵۰٬۰۰۰ که تا ۲۰۰٬۰۰۰ نفر[۱]
به علت ادغام نظامـیان با مردم غیرنظامـی مشخص نیست.
تلفات
نامشخص
۱٬۲۵۰٬۰۰۰ نفر[۲]گاهشمار حمله مغول بـه ایران
رویدادهای مـهم درون حمله مغول بـه ایران
۶۱۶
حمله بـه شـهر اترار
۶۱۶
اشغال بخارا
۶۱۶
اشغال سمرقند
۶۱۶
امان خواستن نیشابور از سپاه سبتای و جبه
۶۱۶
اشغال اترار بعد از ۵ ماه محاصره
۶۱۶
تصرف خجند
۶۱۷
سقوط پایتخت کهنـه گرگانج
۶۱۷
اسارت ترکان خاتون و حرم سلطان محمد خوارزمشاه
۶۱۷
تصرف و قتل عام مردم ری
۶۱۷
شورش و محاصره نیشابور و کشته شدن تغاجارنویـان داماد چنگیز خان
۶۱۷
مرگ سلطان محمد خوارزمشاه
۶۱۸
پیروزی جلالالدین درون جنگ پروان
۶۱۸
حملهٔ دوم بـه همدان و قتل عام مردم
۶۱۸
تصرف شـهرهای خراسان مرو، بیـهق (سبزوار)، نسا، ابیورد و هرات
۶۱۸
قتل عام مردم بعد از شورش درون شـهرهای نیشابور (دهم صفر) و مرو همچنین کشتن اتباع وفادار بـه جلالالدین درون هرات
۶۱۸
تسخیر طالقان خراسان
۶۱۸
قتل عام مردم بامـیان
۶۱۸
جنگ سند گریز جلالالدین خوارزمشاه بـه هند
۶۱۹
تصرف و قتل عام هرات بعد از شش ماه و هفده روز محاصره
۶۱۹
بازگشت چنگیز خان بـه چین
۶۲۰
بازگشت جلالالدین خوارزمشاه از هند بـه ایران
۶۲۴
مرگ چنگیز
۶۲۶
لشکرکشی دوم مغول بـه ایران بـه فرماندهی جورماغون
۶۲۶-۶۲۸
تسخیر غزنین، کابل، سند، زابلستان، طبرستان
۶۲۸
مرگ جلالالدین خوارزمشاه
۶۲۸-۶۲۹
غارت دیـار بکر، تصرف بتلیس و مراغه
۶۳۳
تسخیر اصفهان
۶۵۳
لشکرکسی سوم مغول بـه فرماندهی هلاکو خان
۶۵۴
سقوط قلعه الموت
۶۵۴
تشکیل حکومت ایلخانان مغول درون ایران
۶۵۶
سقوط بغداد و پایـان خلافت عباسیـان
فتوحات مغول
آسیـابرمـه
- حمله مغول بـه برمـه
- دومـین بار
آسیـای مـیانـه
- قره ختای
- حمله مغول بـه ایران
چین
- ژیـای غربی
- جنگ سلسله مغول-کین
- تسخیر سلسله سونگ توسط مغول
حمله مغول بـه ژاپن
ویتنام
Other invasions
اروپا
- گرجستان
- روسهای وارنگی
- بلغارهای ولگا - (بند سامارا, بیلار)
- Dzurdzuketia (چچن)
- لهستان (اولین بار)
- مجارستان (اولین بار)
- بلغارستان و صربستان
- لهستان (دومـین بار)
- مجارستان (دومـین بار)
- لهستان (سومـین بار)
خاورمـیانـه
- ایران
- آناتولی
- سقوط بغداد (۱۲۵۸)
- شام
- فلسطین (نبرد عین جالوت)
حملهٔ مغول بـه ایران بـه سه لشکرکشی مغول بـه ایران درون فاصله سالهای ۱۲۱۹ که تا ۱۲۵۸ مـیلادی (۶۱۶ که تا ۶۵۶ ه.ق) اشاره دارد. دانشگاه ها بستر را برای جلوگیری از فرار مغزها فراهم کنند این لشکرکشیها بـه خاتمـه حکومت خوارزمشاهیـان، خلافت عباسیـان، اسماعیلیـه الموت و حکومتهای محلی اتابکان سلجوقی و ایجاد حکومت ایلخانان مغول بـه جای آنها درون ایران منجر شد.
چنگیز خان بعد از چیره شدن بر چین و بخشی از آسیـای مـیانـه با خوارزمشاهیـان همسایـه شد. دانشگاه ها بستر را برای جلوگیری از فرار مغزها فراهم کنند خواسته چنگیز خان باز راه بازرگانی مـیان قلمرو خوارزمشاهیـان و چین بود. او درون ابتدا، نسبت بـه سلطان محمد خوارزمشاه ادب و احترام را رعایت نمود، ولی این پادشاه با تدابیر خصمانـهٔ خود موجبات غضب خان مغول را فراهم کرد و هجوم او را بـه ممالک اسلامـی باعث گردید. حملهٔ مغول درون پی قتل ۴۵۰ بازرگان مسلمان مغولی درون شـهر اترار آغاز شد. شروع نخستین لشکرکشی درون سپتامبر سال ۱۲۱۹ مـیلادی (پائیز ۵۹۸ خ. / ۶۱۶ ق) و به فرماندهی چنگیز خان بود. سلطان محمد خوارزمشاه درون همان سال با سپاهی بـه مبارزه با مغول برآمد، ولی از جوجی پسر چنگیز شکست خورد و از آن بعد تصمـیم گرفت کـه از مواجهه با لشکر مغول خودداری کند. چنگیز به منظور دستگیری سلطان محمد دو نفر از بزرگان لشکر خود را بـه تعقیب او فرستاد. سال بعد سلطان محمد درون بستر مرگ، جلالالدین خوارزمشاه را بـه جانشینی خویش برگزید و جلالالدین بیش از ۱۰ سال بعد از مرگ پدر درون برابر سپاهیـان مغول ایستادگی کرد. دومـین لشکرکشی درون سال ۶۲۶ ه.ق بـه امر اوگتای قاآن و به فرماندهی جرماغون نویـان بود. این لشکرکشی بـه قصد پایـان بـه مقاومت جلالالدین خوارزمشاه و تسخیر مناطقی کـه تحت سلطه خوارزمشاهیـان باقیمانده بود، انجام شد. درون پایـان این دو حمله مغولان بـه سلطنت خوارزمشاهیـان بر ایران پایـان دادند و بسیـاری از شـهرهای ایران مانند سمرقند، مرو، بامـیان، هرات، طوس، نیشابور و پایتخت این سلسله گرگانج بـه کلی ویران شد و مردم آن قتلعام شدند. خط سیر تخریب و ویرانی فقط منحصر بـه شمال و شمال شرقی ایران نبود، درون مرکز و غرب ایران نیز شـهرهای ری، قم، قزوین، همدان، مراغه و اردبیل نیز تحت هدف حمله قرار گرفتند.
سومـین لشکرکشی درون سال ۱۲۵۴ مـیلادی (۶۵۴ ه.ق) چهل سال بعد از شکست و فرار سلطان محمد خوارزمشاه، با هجوم هولاکوخان بـه ایران آغاز شد. هلاکوخان درون این لشکرکشی تسخیر قلعههای اسماعیلیـه را اولین هدف خود قرار داد. رکنالدین خورشاه آخرین خداوند الموت درون تسخیر این قلعهها بـه هلاکو کمکهایی نیز کرد؛ اما، سرانجام بـه دنبال تسخیر این قلعهها، خود او نیز کشته شد. بدین ترتیب دولت خداوندان الموت بـه پایـان رسید. سپس، هلاکو درون سال ۱۲۵۸ مـیلادی (۶۵۶ ه.ق) بـه بغداد لشکر کشید و با سقوط بغداد، خلافت عباسیـان بعد از حدود ۵۱۸ سال بـه پایـان رسید. بعد از این پیروزی بود کـه حاکمان مغول کوشیدند که تا به جای ویرانی و قتلعام مردم بر آنان حکومت کنند.
دفاع مردم درون حملهٔ نخست مغولان درون شـهرهای اترار و خجند و هرات همچنین مقاومت اهالی خوارزم، نیشابور، هرات، طالقانِ خراسان و سمنان نشان از آن دارد کـه در حملهٔ نخست شـهرهای مختلف درون مقابل حملهٔ مغول بـه شدت مقاومت د، اما نفاق سران کشوری و لشکری با یکدیگر و نداشتن یک فرماندهٔ مدبر و فرار خوارزمشاه و بیانضباطی کار نگذاشت، کـه این همـه معات بـه نتیجهای قطعی منتج شود. حمله مغول بیش از خسارتهای اقتصادی، صدمات فرهنگی و روحی برجای گذاشت. درون این حمله مراکز علمـی و فرهنگی مانند کتابخانـههای بسیـاری سوزانده و ویران شد. شـهرهای بزرگ بسیـاری از بین رفت و به دنبال آن مراکز رشد و پرورش فکری بـه حداقل رسید. کاهش جمعیت و به اسارت گرفتن و فرستادن صنعتگران ایرانی بـه مغولستان باعث رکود اقتصادی درون ایران گردید و تخریب قناتها و آبراهههایی کـه در طول قرنها ساختهشدهبودند، سبب رکود کشاورزی شد. بعد از حملهٔ مغول شماری از دانشمندان کـه در این حمله جان سالم بدر بودند، بـه مناطق امن مانده از این حمله مانند آسیـای صغیر و هند مـهاجرت د. همچنین از اثرات دیگر آن، رونق تجارت درون مسیر راه ابریشم بین ایران، چین و کشورهای غرب ایران بر اثر ایجاد دولت واحد مغول و امنیت راهها بود.
شرایط نظامـی و سیـاسی ایران قبل از حمله
شرایط عمومـی
نقشـه خوارزمشاهیـان. قبل از حمله مغولها. خواندن حروف نقشـه تنـها با کلیک و بزرگنمایی حداکثر نقشـه مـیسراست.
شالودهٔ اصلی ارتش درون ایران که تا قبل از بـه قدرت رسیدن قبایل آسیـای مرکزی درون مجموع متکی بـه بنیـهٔ نظامـی قبایل و قدرتهای محلی بود. از آنجائیکه ایران جزئی از امپراتوری اسلام و در حقیقت قلمرو دارالخلافه بهشمار مـیآمد بالطبع بـه لحاظ نظامـی نیز تحت امر سپاه اسلام بود، اما درون عمل درون ایران قدرتهای محلی درون مناطق مختلف قدرت را درون دست داشتند و هر قدرت محلی نیز متکی بـه قوای نظامـی خود بود. بـه غیر از نیروهای محلی بردگان ترکنژاد قبایل آسیـای مرکزی عنصر دیگر نظامـی را تشکیل مـیدادند.[۳]
تحول درون سیستم نظامـی ایران از زمان سلطان محمود غزنوی (دوران حکمرانی ۴۲۱–۳۸۷ ه. ق) آغاز شد. تشکیلات نظامـیای کـه سلطان محمود بـه وجود آورد، به منظور زمان خودش تحولی نوین درون ساختار قشون و قوای جنگی کشور بود. سربازان ارتش جدید نـه تنـها حقوق دریـافت مـینمودند بلکه سهمـی از غنائم جنگی نیز بـه آنان مـیرسید. پیدایش ارتش و افزوده شدن آن بر بافت سنتی قشون کـه خاستگاه قبیلگی داشت، اولین ویژگی مـهم اجتماعی بـه قدرت رسیدن قبایل آسیـای مرکزی، شامل غزنویـان و سلجوقیـان، درون ایران بود.[۴] پیدایش ارتش بـه دنبال خود هزینـه و خرج و مخارج امور نظامـی و لشکری را بـه همراه آورد. جمعآوری مالیـات بـه دست والیـان و حاکمان محلی صورت مـیگرفت. درون این دوران حق مالکیت زمـین چندان از نظر حکومت بـه رسمـیت شناخته نمـیشد و رؤسای قبایل بعد از گرفتن یک منطقه، خود را صاحب آن مـیدیدند و منطقهٔ فتح شده به منظور آنان بـه مثابه غنیمت جنگی بود کـه مـیبایستی مـیان افراد قبیله تقسیم شود.[۵] درون دوره سلجوقیـان، یکی از مشکلاتی کـه دولت مرکزی با آن دست بـه گریبان بود پرداخت وجوه و حقوق ماهیـانـهٔ دیوانسالاران و نظامـیان بود؛ بنابراین دولت مرکزی جهت پرداخت حقوق آنان، اراضی را بـه شکل اقطاع درون اختیـار آنان قرار مـیداد.[۶]
سلجوقیـان از همان آغاز پیروزی بر غزنویـان، ولایتهای کشور را بین سران خود تقسیم د.[۷] ملوک طوایف غالباً خود را ملک، امـیر یـا شاه مـیخواندند معدودی از این ملوک کـه تاریخ آنها بـه عهد سلجوقیـان مـیرسید، خویشتن را اتابک خواندند، درون بین اینگونـه طوایف اتابکان فارس (۶۶۳–۵۴۳ ه. ق) را حتما یـاد کرد کـه بر فارس حکمرانی داشتند. اتابکان آذربایجان (۶۲۲–۵۳۱ ه. ق) بر آذربایجان حکومت مـید. شبانکارگان (۷۵۶–۴۴۸ ه. ق) بر قسمت شرقی فارس بین کرمان و خلیج فارس حکومت مـید. اتابکان لر بزرگ (۸۲۷–۵۵۰ ه. ق) و اتابکان لر کوچک (۱۰۰۶–۵۸۰ ه. ق) بر نواحی غربی ایران مسلط بودند. اتابکان یزد (۷۲۸–۵۳۶ ه. ق)، حکومت یزد را درون دست داشتند. اختلافات خانگی و هرج و مرج درون بین سلالههای محلی درون این ایـام رایج بود.[۸]
گسترش حوزهٔ حکومت سلطان محمد و جنگ با ناصر خلیفه
نوشتار اصلی: دانشگاه ها بستر را برای جلوگیری از فرار مغزها فراهم کنند خوارزمشاهیـان
قلمرو دودمان تاجیک-ایرانی غوریـان درون (۱۲۱۳–۱۲۰۱ مـیلادی) مطابق با (۶۰۹–۵۹۷ ه. ق). موقعیت شـهرهای طالقان خراسان، بلخ، هرات، پروان، بامـیان درون این نقشـه نشان داده شدهاست. به منظور بزرگ شدن تصویر دو بار بر روی آن کلیک کنید.
بعد از منقرض شدن سلسلهٔ سلجوقیـان عراق عجم (۵۹۰–۵۱۱ ه. ق) بـه دست علاءالدین تکش پدر سلطان محمد خوارزمشاه، بر سر حکمرانی ایران غربی بین ناصر خلیفه عباسی (دوران حکمرانی ۶۲۲–۵۷۵ ه. ق) از یک سو و علاءالدین تکش و همچنین جانشین او سلطان محمد از سوی دیگر اختلاف و دشمنیِ سختی بروز نمود. بر همـین اساس از زمان بـه قدرت رسیدن سلطان محمد که تا آخر سلطنت او، ایران غربی مـیدان تاختوتاز لشکریـان خوارزمـی و سپاهیـان خلیفه گردید. ناصر خلیفه به منظور قلع و قمع خوارزمشاه نـهتنـها سلاطین غور و علمای متعصب ماوراءالنـهر را بر او برمـیانگیخت، بلکه از اسماعیلیـه و غیرمسلمانان قراختائی و اقوام مغول نیز کمک خواست و در نتیجه نـه تنـها موجب سرنگونی خوارزمشاه شد، بلکه خاندان خود را نیز سرنگون کرد.[۹]
مقارن جلوس سلطان محمد خوارزمشاه (دوران حکمرانی ۶۱۷–۵۹۶ ه. ق) غوریـان (۶۰۹–۵۹۷ ه. ق) توانستند بعد از برافتادن غزنویـان (۵۸۳–۳۴۴ ه. ق) باقیمانده سرزمـینهای غزنوی و شـهرهای خراسان مانند شـهر بلخ زادگاه مولوی را بـه تصرف خود درآوردند. سلطان محمد درون سال ۶۰۹ سلسله غور را برانداخت و با تصرف غزنین درون سال ۶۱۱ توانست سرحد قلمرو خود را از طرف شرق بـه هندوستان برساند. درون سال ۶۰۶ او مازندران را کـه مدتها بود اسپهبدان طبرستان درون دست داشتند، تسخیر کرد. از اواسط سدهٔ ششم هجری جماعتی از ترکان زردپوست شمال چین درون ولایت کاشغر و ختن دولتی بزرگ بـه نام دولت قراختائیـان تشکیل داده بودند، کـه بودایی مذهب بودند. خوارزمشاهیـان به منظور اینکه راه آنان را سد کنند، قبول کرده بودند کـه هر ساله مبلغی بـه آنان باج دهند. این رسم که تا زمان سلطان محمد برقرار بود اما او از پرداخت خراج بـه پادشاهی کـه او را مشرک مـیدانست ابا داشت. سلطان محمد سه بار با قراختائیـان جنگ کرد و توانست درون سال ۶۰۷ قراختائیـان را از ماوراءالنـهر براندازد و بخارا و سمرقند را بـه کمک کوچلک خان سرکردهٔ قبایل نایمان تسخیر کند.[۱۰]
سلطان محمد بعد از آنکه حدود ممالک خود را از طرف شمال شرقی و مشرق بـه کاشغر وسند رسانید، بـه سمت مغرب یعنی عراق توجه کرد. این ممالک را درون این تاریخ اتابکان فارس و آذربایجان درون دست داشتند و نفوذ روحانی خلیفهٔ عباسی نیز درون این دو منطقه که تا حدی باقی بود. سلطان محمد بر سر اینکه نفوذ حکم خوارزمشاهیـان درون بغداد را خواستار بود و همچنین یـاری خواستن خلیفه از اسماعیلیـه و قراختائیـان به منظور برانداختن حکومت او، با خلیفه درون اختلاف بود. بر اثر این اختلاف و دشمنی سلطان محمد از علمای مملکت خود فتوا گرفت مبنی بر اینکه بنی عباس محق بـه خلافت نیستند و باید یک نفر از سادات حسینی را بـه این مقام برگزید بـه همـین نظر خلیفه را معزول اعلان کرده و دستور داد کـه نام خلیفهٔ عباسی درون خطبهها نشود و بر روی سکه درج نگردد و یکی از سادات علوی ترمذی را بـه خلافت گمارد.[۱۱] خوارزمشاه درون سال ۶۱۴ بـه قصد بغداد لشکر کشید اما چون زمستان بود لشکریـانش درون گردنـه اسدآباد از برف و سرما صدمـهٔ زیـادی دیدند و مجبور شد بـه خراسان برگردد.[۱۰]
دلایل شروع حمله
نقشـهٔ قلمرو قراختاییـان درون پیرامون ۱۲۰۰ مـیلادی ۵۹۶ ه. ق
چنگیز بعد از تاخت و تاز درون چین شمالی توانست پکن را تسخیر کند. سپس طوایف اویغور را بـه اظهار اطاعت واداشت کوچلک خان سرکردهٔ قبایل نایمان را کـه بر اراضی اقوام قراختائیـان تسلط یـافته بود، از آنجا راند و بدینگونـه با خوارزمشاه کـه حدود شرقی قلمرو خود را بـه این نواحی رسانده بود، همسایـه گشت و مرز مشترک یـافت. آنچه از شواهد برمـیآید لشکرکشی چنگیز بـه ایران به منظور بدست آوردن سرزمـینی تازه وب غنائم نبود زیرا چنگیز با وجود کشور پر ثروت و عظیم چین کـه در تصرف داشت بـه لشکرکشی بـه ایران نیـازی نداشت. چنگیز بـه رواج بازرگانی و تردد تجار علاقهٔ فراوانی داشت و بازرگانی را تشویق مـینمود و برای همـین درون صدد برآمد با سلطان محمد خوارزمشاه کـه او را پادشاهی مقتدر مـیدانست روابط دوستانـه برقرار سازد. بـه همـین منظور جمعی از تجار خود را بـه ریـاست محمود یلواج با هدایـایی بـه خدمت سلطان محمد فرستاد و او را از وسعت کشور و قدرت و لشکر و آبادانی متصرفاتش مطلع ساخت. سلطان محمد نیز کـه در صدد توسعه متصرفات خود بود از اینکه چنگیز او را درون نامـهاش فرزند خطاب کرده بود خشمگین شد اما محمود یلواج بـه تدابیری آتش خشم او را فرونشاند و راضی ساخت کـه با چنگیز خان روابط دوستی برقرار سازد.[۱۲]
در همـین جهت اولین سفیر سلطان خوارزم درون پکن پذیرفته شد و چنگیز تجارت بین مغول و قلمرو سلطان را لازمـهٔ ایجاد روابط دوستانـه اعلام کرد. درون جریـان همـین احوال تعدادی بازرگان مسلمان از قلمرو سلطان محمد پارهای اجناس بـه ولایت خان مغول بردند و چنگیز هرچند درون آغاز ورود با آنها با خشونت رفتار کرد، سرانجام از آنها دلجویی نمود و آنها را بـه خشنودی بازگرداند. درون بازگشت آنـها، و در سال ۱۲۱۸ مـیلادی (۶۱۴ ه. ق) تعدادی بازرگان مغول را کـه تعدادشان بـه ۴۵۰ نفر مـیرسید و ظاهراً اکثر آنها نیز مسلمانان بودند با پارهای اجناس بـه همراه ایشان و با نامـهای شامل توصیـهٔ آنها و درخواست برقراری رابطه بین دو دولت، بـه قلمرو سلطان خوارزمشاه فرستاد، اما غایرخان (اینالجق) حاکم اترار کـه برادرزاده و تحت حمایت ترکان خاتون مادر محمد خوارزمشاه بود، درون مال بازرگانان طمع کرد و تجار مغول را بـه اتهام جاسوسی درون سرحد قلمروی مورد حکومتش توقیف کرد و سپس با اجازهٔ سلطان محمد خوارزمشاه کـه در آن هنگام درون ولایت عراق بود و گزارش غایرخان را نشانـهٔ سوءنظر چنگیز تلقی کرد، تمامـی این بازرگانان را قتلعام کرد.[۱۳] سپس گماشتگان خوارزمشاه بار کاروان را کـه شامل ۵۰۰ شتر طلا، نقره، مصنوعات ابریشمـی چینی، پوستهای گرانبها و امثال اینـها بود فروختند و مبلغ حاصل را بـه مرکز دولت خوارزمشاهی فرستادند.[۱۴]
چنگیز خان هنگامـیکه از واقعهٔ اترار مطلع گردید از خوارزمشاه درخواست نمود که تا مسبب این واقعه یعنی غایرخان را بـه او سپارد و خسارات وارده را جبران نماید. سلطان محمد مایل بـه استرداد غایرخان نبود زیرا بیشتر لشکریـان و غالب سرکردگان لشکر او از خویشان غایرخان بودند و همچنین مادر سلطان محمد، ترکان خاتون، کـه در کارها نفوذ داشت نیز بـه قدرت ترکان قنقلی پشت گرم بود و چنین شد کـه سلطان محمد نـه تنـها درخواست چنگیز خان را قبول نکرد بلکه سفیر چنگیزخان کـه برای ابلاغ این درخواست استرداد غایرخان بـه پایتخت خوارزمشاهی آمده بود نیز بـه امر سلطان محمد بـه قتل رسید و همراهان او با ریش و سبیل بریده بـه نزد چنگیز بازگردانده شدند. این رفتار جنگ طلبانـهٔ محمد خوارزمشاه هجوم چنگیزخان را بـه آسیـای مرکزی تسریع نمود.[۱۴]
عوامل اقتصادی
برای قوم تاتار کـه بر اثر بدوی بودن، احتیـاج مبرمـی بـه اجناس نواحی مترقیتر داشت، از قدیم باز نگاه داشتن راههای تجارتی اهمـیت بسیـاری داشت.[۱۵] چنگیز خان از ابتدای بـه قدرت رسیدن بـه بازرگانی اهمـیت بسیـاری مـیداد زیرا او نیـاز بـه تهیـهٔ اسلحه از هند و دمشق و همچنین نیـازمند بـه بازارهایی به منظور فروش محصولات مغولستان و همچنین سرزمـین تازه بـه تصرف درآمدهٔ چین بود. اما برخلاف اه چنگیز، کشمکش بین سلطان محمد و کوچلک خان سرکردهٔ قبایل نایمان درون کاشغر باعث بسته شدن راهها و وقفه مابین تجارت شرق و غرب شده بود. همزمان با این وقفه درون راههای زمـینی، راه دریـائی خلیج فارس درون اثر جنگ بین حکمران کیش و حکمران هرمز نیز مسدود شده بود کـه نتیجهٔ آن بوجود آمدن یک بحران تجارتی درون ناحیـه آسیـای مرکزی بود. بازرگانان خواستار ختم منازعات و بازشدن راهها بودند. بـه همـین علت هست که درون حملات چنگیز یـاری رساندن برخی از بازرگانان مسلمان درون پیشرفت چنگیز بـه طرف غرب دیده مـیشود. به منظور رفع این بحران نخست کوچلک خان درون سال ۱۲۱۸ مـیلادی توسط مغول کشته شد. سلطان محمد نتوانست اهمـیت روابط تجارتی با شرق دور و قرار داشتن سرزمـینش را بر سر راه جاده ابریشم درک کند و از احتیـاجات بازرگانان و خواست چنگیز غافل بود بنابراین بعد از مـیان برداشتن کوچلک خان نوبت بـه سلطان محمد رسید.[۱۶]
نقش خلیفه بغداد
هر چند کـه احتمال آنکه ناصر خلیفه عباسی بـه علت دشمنی با خوارزمشاه مغول را تشویق بـه حمله بـه خوارزمشاهیـان کرده باشد، از رسم و آیین سیـاست و مملکتداری این خلیفه بعید بـه نظر نمـیرسد اما توجه چنگیز بـه چنین پیـامـی درون آن ایـام بعید مـینماید. با این وجود بعضی از مورخان بـه نقش خلیفه بغداد درون حمله مغول بـه سرزمـین خوارزمشاهیـان اشاره کرده[۱۷] و آوردهاند کـه رفتن سفیر از جانب ناصر خلیفه پیش چنگیز خان و علنی شدن دشمنی خلیفهٔ مسلمـین با محمد خوارزمشاه و اطلاعات درون باب احوال سرزمـینهای اسلامـی درون جری شدن و تمایل چنگیز بـه جنگ، بیتأثیر نبودهاست.[۱۸] ابن اثیر درون ذکر علل حمله تاتار بـه سرزمـینهای اسلامـی چنین مـینویسد:
هرچه بوده، بوده و من ذکر نکردهام، تو گمانت را خیر گردان و از خبر نپرس.[۱۹]
خلعتبری و شرفی، گمان دارند کـه ابن اثیر از بیم خلیفه، این قضیـه را آشکارا نگفتهاست. ابن اثیر بعد از مرگ خلیفه الناصر درون سال ۶۲۲ ه.ق دربارهٔ او چنین نوشت: «آنچه عجم بـه او نسبت مـیدهند کـه اوی هست که تاتار را بـه طمع بلاد اسلامـی انداخت و در این مورد بـه آنان نامـه نوشت، صحت دارد.»[۲۰]
ابن کثیر نیز آورده: «اینکه ایرانیـان مـیگویند این الناصر بود کـه مغولان را تحریک کرد، درست هست و این گناهی هست بزرگ، کـه هر گناهی درون برابر آن کوچک مـینماید». ابن واصل، مقریزی، ابن خلدون هم روایت ابن اثیر را تأیید د.[۲۱]
حمله سپاه چنگیز
محمد خوارزمشاه با وجود اقتدار ظاهری درون هنگام حمله آمادهٔ دفاع نبود. او درون هنگام تدارکات جنگی درون ظرف یک سال سه بار از مردم مالیـات گرفت و به همـین جهت اعتراض و نارضایتی مردم را برانگیخت.[۲۲] محمد خوارزمشاه قبل از حمله شورایی از امرای خود تشکیل داد. امام شـهابالدین خیوقی از فقها و مدرسین معروف خوارزم پیشنـهاد داد کـه از نواحی مختلف سرباز فراهم گردد و در کنار سیحون از عبور مغول جلوگیری بـه عمل آید ولی امرای سلطان این پیشنـهاد را نپذیرفتند و گفتند کـه بهتر هست مغول بـه ماوراءالنـهر بیـاید و به کوهها و تنگناهای صعب برسند و آنوقت چون ایشان راهها را درست نمـیشناسند بر سر ایشان بتازیم. سلطان رأی دستهٔ دوم را پذیرفت و قشون و امرای خود را بین آبادیهای عمدهٔ ماوراءالنـهر متفرق نمود اما خود او قبل از آنکه سپاهیـانی کـه از اطراف خواسته بود جمع آیند از جیحون نیز گذشت و دفاع از ماوراءالنـهر را بـه امرا و قشون خود واگذاشت.[۲۳]
نخستین تهاجم
عباسیـان (۱۲۵۸→ ۷۵۰)
خوارزمشاهیـان (۱۲۳۱ → ۱۰۷۱)
نخستین حمله مغول (۱۲۲۰↓)
چنگیز خان درون ماه سپتامبر سال ۱۲۱۹ مـیلادی (۶۱۶ ه. ق) بـه اُترار، درون آخرین حد مرزی قلمرو خوارزمشاهیـان (در قزاقستان کنونی) رسید و نیروهای خود را بـه سه قسمت تقسیم کرد. یک قسمت را درون اختیـار پسرانش اوگتای و چغتای قرارداد که تا اُترار را محاصره کنند و قسمت دیگر آن را بـه فرماندهی جوجی جهت گرفتن شـهرهای ساحل سیحون بـه سوی شـهر جند روانـه ساخت. خود او بـه همراهی پسرش تولی درون رأس قوای اصلی بـه سوی بخارا حرکت کرد.[۲۴] رسم چنگیز چنین بود کـه در هنگام لشکرکشی از خدمات مشاوران وانی کـه دارای اطلاعات بودند و راهداران بهره مـیبرد بـه همـین جهت همواره جماعتی از تجار مسلمان کـه به خاطر مسافرتهای زیـاد معلومات بسیـار داشتند و به چگونگی راههای عبور اطلاع داشتند جهت مشاوره درون اردوی او بودند.[۲۵] همچنین بعد از آغاز حمله برخی از امرای خوارزمشاه کـه با او دشمنی داشتند، مانند بدرالدین عمـید نیز بـه اردوی چنگیز پیوستند و در باب اوضاع دربار سلطان و چگونگی راهها اطلاعات بسیـاری بـه چنگیز دادند. از وضع حمله و تقسیم لشکر و دیگر تصمـیمات چنگیز بـه خوبی معلوماست کـه چنگیز از اوضاع جغرافیـایی ماوراءالنـهر اطلاعات صحیح داشتهاست.[۲۶]
اشغال بخارا و سمرقند و اترار
در سال ۱۲۲۰ مـیلادی (۶۱۶ ه. ق) چنگیز خان با قوای اصلی اردوی خود بـه بخارا حمله کرد و با مقاومت شدید معین شـهر مواجه شد؛ ولی این ایستادگی زیـاد بـه طول نینجامـید درون روز سوم جنگ معین بخارا کـه ارتباطشان از همـه طرف قطع شده بود، بـه ناچار دست از مقاومت کشیدند. مـهاجمان مغول بعد از تصرف بخارا هزاران تن از سکنـهٔ بیسلاح و بیدفاع شـهر را کشتند و بقیـه را همچون و کنیز بـه اسارت بردند. بـه دنبال آن راه سمرقند را پیش گرفتند.[۲۷] چنگیز درون بخارا بزرگان شـهر را احضار کرد و گفت غرض از احضار شما جمعآوری آلات نقرهای هست که محمد خوارزمشاه آنها را بـه شما فروخته (یعنی بعد از قتل تجار درون اترار بـه دست غایرخان) زیرا کـه این اشیـاء متعلق بـه ماست و ایشان هرچه از آن اشیـاء درون تعلق داشتند پیش خان مغول آورده و تحویل دادند.[۲۸]
محمد خوارزمشاه بـه دفاع از سمرقند اهمـیت زیـاد داده و در این شـهر نیروی بزرگی جمع آورده بود و استحکامات شـهر دوباره تعمـیر شده بود. بـه قول برخی از مورخان ۱۱۰ هزار و طبق برخی منابع دیگر ۶۰–۵۰ هزار نفر سرباز درون سمرقند جهت دفاع از شـهر جمع شده بودند. بـه نظر مـیآید کـه شـهر درون این شرایط مـیتوانست درون برابر محاصره چندین سال نیز مقاومت د. درون روز سوم محاصره معین شـهر از مواضع خود بیرون آمده بـه دشمن حمله بردند. درون این هجوم ناگهانی گروه بسیـاری سربازان شرکت داشتند. آنها تعدادی از سربازان مغول را نابود د، ولی خود درون محاصرهٔ دشمن افتادند، و اکثر آنها درون مـیدان نبرد بـه هلاکت رسیدند. این حملهٔ نافرجام تأثیر ناگواری بر روحیـهٔ معین گذاشت. برخی از افراد بانفوذ شـهر تصمـیم بـه تسلیم گرفتند و قاضی و شیخ الاسلام شـهر را بـه نزد چنگیز خان فرستادند که تا گفتگویی دربارهٔ تسلیم انجام دهند. سرانجام آنها دروازهٔ شـهر را بـه روی دشمن گشودند و قشون چنگیزی وارد شـهر شده و دست بـه قتلعام و غارت زدند. بعد از حمله شـهر سمرقند بـه خرابهزار تبدیل شد و از سکنـه خالی گردید.[۲۹]
سربازان مغول بـه دنبال یک حملهٔ قطعی شـهر اترار را گرفتند، لیکن قلعهٔ اترار بـه مدت یک ماه (طبق برخی اسناد، ۶ ماه) مقاومت نمود. مغولها بعد از گرفتن شـهر اترار، تمامـی معان شـهر و قلعه را بـه قتل رساندند.[۳۰]
ایستادگی خجند
آن قسمت از لشکر مغول کـه برای گرفتن خجند (در طرف مغرب رود سیحون درون کشور تاجیکستان کنونی) اعزام شده بود، اگر چه مدت زیـادی این شـهر را درون محاصره داشت موفق بـه اشغال آن نشد. از این رو بعد از تصرف بخارا و سمرقند یک واحد بزرگ از سربازان مغول بـه یـاری محاصره کنندگان خجند آمدند و بدین ترتیب دهها هزار نفر قوای چنگیزی درون اطراف شـهر تجمع د. رهبر معان شـهر مردی بـه نام تیمور ملک بود. درون جنگی کـه جهت دفاع از شـهر درگرفت تقریباً تمامـی سربازان تیمور ملک هلاک شدند؛ ولی تیمور موفق شد با عدهٔ کمـی از هلاکت رهایی یـابد و خود را بـه خوارزم و در جایی کـه بقیـهٔ قشون قلع و قمع گردیدهٔ خوارزمشاه درون آن جمع آمده بودند، برساند. تیمور ملک تمام مردان جنگی را درون خوارزم متحد نموده و چندین بار علیـه مـهاجمان مغول بـه عملیـات جنگی دست زد. وی بر دشمن چند ضربهٔ شدید وارد آورد ولی از آنجا کـه بین تیمور ملک و دیگر سرلشکران خوارزمشاه وحدت و تفاهم نبود او نتوانست این کامـیابی نظامـی خود را توسعه بخشد.[۳۱]
سقوط پایتخت
گرگانج مرکز خوارزم و پایتخت خوارزمشاهیـان درون جنوب دریـاچه آرال درون کشور ترکمنستان کنونی
در سال ۱۲۲۱ مـیلادی (۶۱۷ ه. ق) پسران چنگیز چغتای، اوگتای و جوجی با ۱۰۰ هزار نفر اردوی مغول پایتخت دولت خوارزمشاهی شـهر گرگانج جرجانیـه یـا اُرگنج را محاصره نمودند و مردم را بـه ایلی (اصطلاحی مغولی بـه معنای قبول تابعیت) خواندند ولیی از بزرگان شـهر، این پیشنـهاد را قبول نکرد. این شـهر مرکز علم و ادب و بحث و درس بهشمار مـیرفت و مدارس و کتابخانـههای بزرگ داشت و مرکز اجتماع شعرا و ادب و دانشمندان بود.[۳۲] معان شـهر بـه مدت شش ماه با مغولها جنگیدند. تسخیر این شـهر بخاطر مقاومت اهالی چنان بر مغولان دشوار بود کـه پس از وارد شدن بـه شـهر نیز هر یک کوچه و محله را با قربانی یـا تلفات عظیم بـه دست آوردند. آنها بعد از اشغال شـهر همـه را سر بد بـه استثنای پیشـهوران، کودکان و زنان کـه آنها را و کنیز د. سپس بـه علت خشمگین بودن از این همـه تلفاتی کـه داده بودند، تصمـیم گرفتند کـه شـهر را با خاک یکسان کنند که تا اثری از آن باقی نماند. آنها بدین منظور سد ساحل رود آمو را ویران و شـهر گرگانج را غرق درون آب نمودند.[۳۳]
تصرف شـهرهای خراسان
چنگیز پسر خود تولی را بـه خراسان مأمور کرد. درون سال بعد، (۶۱۸ ه. ق) تولی، خراسان از مرو که تا بیـهق (سبزوار) و از نسا و ابیورد که تا هرات را یکی یکی اشغال نموده و آنجا را مانند ماوراءالنـهر تخریب کرد.[۳۴] او بـه ویژه شـهر مرو یکی از قدیمترین مراکز فرهنگی آسیـای مرکزی را خراب کرد.[۳۵] بعد به منظور سرکوبی شورش درون نیشابور مردم این شـهر را قتلعام کرد. مردم شـهر کلات (نادری) هم کـه قریـه بسیـار کوچک و دور افتادهای درون شمال شـهر توس بود از گزند سربازان مغول درون امان نماندند و یک دسته از سربازان مغول از تبار جوحتایی این شـهر را اشغال نموده بـه نحوی کـه نسل ایرانی آنان منقرض و یک نسل جدید با ایل و تبار مغولی درون این مناطق ایجاد گردید. مغولان درون ضمن خرابی نیشابور آبادیهای توس را نیز ویران د و شـهر مشـهد کنونی را هم کـه به مناسبت مزار علی بن موسی الرضا و قبر هارون الرشید محل توجه مسلمانان بود، بـه باد غارت و انـهدام دادند.[۳۶] و بعد از آن بـه طرف هرات سرازیر شدند. تولی درون هرات تنـها بـه کشتن اتباع وفادار بـه جلالالدین پرداخت و پس از تعیین حاکم مغول به منظور این شـهر، بـه جانب طالقان نزد پدر خود رفت.[۳۷]
۶۱۹ ه.ق چنگیز بعد از عبور از معبر پنجاب و تسخیر ترمَذ و بلخ و گرفتن شـهرهای ولایت جوزجانان از جیحون گذشته و به سرزمـین طالقان آمد. این طالقان شـهری واقع درون ولایت جوزجانان بود و طالقانِ خراسان گفته مـیشد. قلعهٔ طالقان نصرت کوه نام داشت. محاصرهٔ این قلعه ده ماه بـه طول انجامـید که تا سرانجام پسران چنگیز بـه کمک او آمده طالقان را فتح د. بعد از آن چون خبر فتح جلالالدین را درون پروان درون نزدیکی شـهر غزنین بـه چنگیز داده بودند از راه بامـیان بـه غزنین آمد و در بین راه بامـیان را محاصره کرد. هنگامـی کـه مغول سرگرم محاصرهٔ این شـهر بودند، مُوتُوجن، پسر جغتای و نوهٔ محبوب چنگیز، بـه دست یکی از اهالی بامـیان کشته شد.[۳۸] چنگیز بعد از فتح بامـیان دستور داد کـه علاوه بر مردم جانوران را هم بکشند وی را بـه اسارت نگیرند و بچه درون شکم مادر زنده باقی نگذارند و سپاه مغول بـه دستور چنگیز شـهر را چنان ویران د کـه دیگری نتواند درون آنجا سکند.[۳۹] هنگامـیکه چنگیز بـه غزنین رسید چون جلالالدین از این شـهر رفته بود بـه دنبال او بـه کنار رود سند شتافت ولی نتوانست مانع فرار جلالالدین بـه هند شود. بعد از گریختن جلالالدین بـه هند چنگیز چند ماه درون ایران بود اما بعد بـه علت شورشی کـه در چین شمالی و تبت درگرفته بود و حضور او را ایجاب مـیکرد، بسوی آن منطقه حرکت کرد.[۴۰]
تعقیب و گریز سلطان محمد
تصویر سبتای بهادر از یک نقاشی چینی مربوط بـه سدهٔ شانزدهم مـیلادی
در سال ۶۱۶ ه.ق محمد خوارزمشاه بـه همراه سپاهی خود را بـه شـهر اترار و شـهرهای اطراف سیحون رساند و بعد از برخورد اولیـه و شکست درون مقابل مغول، از آنان ترسان شد. او بعد از شنیدن خبر سقوط بخارا و سمرقند، از بلخ بیرون آمد. چنگیز از ضعف و پریشانی سلطان محمد مطلع شد درصدد برآمد پیش از آنکه کمکی بـه او برسد، کار او را یکسره کند بدین منظور داماد خود تُغاجار و دو نفر از بزرگان لشکر خود بـه نامهای جبه نویـان و سبتای بهادر را کـه در جنگهای چین پیروزیهاییب نموده بودند را بـه تعقیب سلطان محمد فرستاد و به آنان دستور داد کـه در سر راه توقف نکنند و تا خوارزمشاه را نگیرند از پای ننشینند و فرصت دستگیری سلطان را بخاطر حمله بـه شـهرها و آبادیهای سر راه از دست ندهند. جبه و سبتای بعد از عبور از جیحون بـه بلخ رسیدند.[۴۱]
سلطان محمد خوارزمشاه از بلخ بـه نیشابور رسید و پس از یک ماه توقف عازم ری شد. جبه و سبتای نیز از بلخ حرکت کرده، بـه نیشابور رسیدند آن دو تسخیر نیشابور را بـه بعد موکول کرده بهدنبال سلطان حرکت د. آنها درون سر راه و در تعقیب سلطان آبادیهایی کـه از درون اطاعت درنمـیآمدند مورد قتل و غارت قرار مـیدادند.[۴۲]
سلطان محمد عازم دژ فرزین واقع درون سی فرسنگی همدان شد. درون این دژ پسر او رکنالدین غورسانچی حاکم عراق با ۳۰ هزار نفر بـه انتظار رسیدن او بود. سلطان محمد درون این محل زنان حرم خود را با پسرش غیـاثالدین بـه قلعه قارون از قلعههای محکم درون کوههای البرز و بین دماوند و مازندران فرستاد. او همچنین نزد ملک نصرتالدین هزار اسب اتابک لر بزرگ پیغام فرستاد و او را بـه خدمت خواست و با ملک نصرتالدین و امرای عراق درون دفع دشمن بـه مشاوره پرداخت. امرای عراق صلاح درون آن دیدند کـه سلطان درون اطراف اشتران کوه موضع بگیرد. ملک نصرتالدین هزار اسب از سلطان خواست کـه به کوهستانهای مـیان فارس و لر بزرگ پناه ببرد و وعده د کـه از مردم لر و کهگیلویـه و فارس ۱۰۰ هزار پیـاده به منظور سلطان جمعآوری نمایند ولی سلطان محمد نظر هیچکدام را نپذیرفت. درون این زمان بود خبر رسید کـه مغولان بـه ری رسیده و این شـهر را مورد قتل و غارت قرار دادهاند بدین جهت با پسرانش عازم قلعهٔ قارون شد و یک روز درون آنجا توقف کرد. درون راه جمعی از سپاهیـان مغول بـه او رسیده و بدون اینکه او را بشناسند بطرف او تیراندازی د ولی سلطان نجات یـافت. بعد از آن او بـه طرف قزوین رفت و پس از ۷ روز اقامت درون قزوین، درون قلعهٔ سرچاهان (نزدیک سلطانیـه درون استان زنجان کنونی) اقامت کرد. بعد از آن مغولان رد پای او را گم د و خیـال د کـه به بغداد عزیمت کردهاست. سلطان محمد سر راه گیلان، خود را بـه مازندران رساند و سرانجام درون یکی از جزایر کوچک دریـای خزر بـه نام جزیرهٔ آبسکون پناهنده شد.[۴۳]
ویرانی شـهرهای مسیر توسط سپاه جبه و سبتای
مسیر لشکرکشی سرداران مغول بـه ایران. مسیر بازگشت جبه و سبتای از ایران با رنگ بنفش کمرنگ نشان داده شدهاست. خواندن حروف نقشـه تنـها با کلیک و بزرگنمایی حداکثر نقشـه مـیسراست.
خرابی بسیـاری از شـهرهای مرکزی و غربی ایران بـه دست سپاهیـان جبه نویـان و سبتای بهادر بود کـه در تعقیب محمد خوارزمشاه بودند.[۴۴] درون ناحیـه توس هر کدام از این دو سردار مغول از یک جهت بـه تعقیب خوارزمشاه حرکت د سبتای از شاهراه دامغان و سمنان راهی ری شد و جبه راه مازندران را انتخاب کرد و بعد از غارت آبادیهای مازندران بخصوص آمل بـه ری رسید.[۴۵]
مردم ری درون زمان حمله مغول از جهت اختلاف مذهب بـه دستههای مختلفی بودند، شافعیـان ری چون از نزدیک شدن مغولان اطلاع یـافتند بـه استقبال رفتند و دو سردار مغول جبه و سبتای را بـه جنگ با حنفیـان برانگیختند. مغولان نخست بـه قتل و غارت حنفیـان پرداختند و سپس بـه سراغ شافعیـان رفتند و شـهر را غارت د و جمعی بیشمار را کشتند و زنان را اسیر د و کودکان را بـه بندگی بردند. مغولان درون ری نماندند و در جستجوی خوارزمشاه آن شـهر را ترک د.[۴۶]
پس از آنکه جبه و سبتای دانستند کـه سلطان محمد از ری رفته از دو راه متفاوت بـه تعقیب او پرداختند. سبتای بـه طرف قزوین رفت. این شـهر را بعد از ۲ روز محاصره درون هفتم شعبان سال ۶۱۷ ه.ق متصرف شد و هزاران نفر را بـه قتل رساند. از طرف دیگر جبه درون تعقیب سلطان محمد بـه همدان رسید. این شـهر دو بار توسط مغولان مورد حمله قرار گرفت. بار اول درون زمستان سال ۶۱۸ ه.ق بـه دلیل وحشتی کـه مردم داشتند، از مغولان اطاعت د و آنان نیز بـه غارت اموال اکتفا د. حملهٔ دوم مغولان بـه همدان درون بهار سال بعد اتفاق افتاد. این بار همدانیها کـه بر اثر پرداختهای سال قبل چندان ثروتی برایشان باقی نمانده بود، تصمـیم بـه مقاومت گرفتند. تصرف شـهر به منظور مغولان بـه طول انجامـید و در جریـان محاصره گروه کثیری از سربازان مغول کشته شدند. سرانجام شـهر بـه دست مغولان افتاد و مردم شـهر قتلعام شدند. مغولان بعد از این قتلعام شـهر را بـه آتش کشیدند.[۴۷] درون سال ۶۱۸ ه.ق جبه بـه همراه سبتای کـه تازه از تصرف قزوین فارغ شده بود بـه طرف اردبیل (مرکز آذربایجان درون آن دوران) حرکت کرد. شـهر اردبیل بعد از دفاع سرسختانـه شکست خورده و سپس ویران شد و جمع کثیری از ساکنان آن نیز بـه قتل رسیدند. بیشتر کشتهشدگانانی بودند کـه پیش از حادثه شـهر را ترک نکرده و به جنگلهای اطراف آن پناه نبرده بودند.[۴۸] سپس تبریز درون محاصره افتاد اما اتابک آذربایجان قبول اطاعت نمود. جبه و سبتای بعد از تصرف تبریز، مراغه و مرند و نخجوان را مورد قتل و غارت قرار داده سپس از راه دربند درون روسیـه بـه لشکر جوجی، پسر چنگیز پیوستند و از آنجا بـه مغولستان رفتند.[۴۹]
اسارت حرم
ترکان خاتون مادر محمد خوارزمشاه، بعد از گشوده شدن پایتخت گرگانج بـه همراه وزیر خود، ناصرالدین نظامالملک، با همـهٔ گنجینـهها و اموال گران بهای شاهی بـه دژی درون لاریجان رفت و درآنجا پناهنده شد. مغولان درون اوایل سال ۶۱۷ ه.ق آنجا را محاصره د و پس از مدتی بـه علت نبود آب درون قلعه ساکنان آن تسلیم شدند. بـه غیر از این قلعه مغولان قلعهٔ قارون را نیز کـه پناهگاه زنان و کودکان سلطان محمد بود تسخیر د. مغولان ترکان خاتون و وزیر وی و فرزندان خوارزمشاه را پیش چنگیز کـه در حوالی طالقانِ خراسان بود فرستادند. چنگیز بعد از کشتن نظامالملک و پسران خردسال خوارزمشاه، ترکان خاتون و ان و زنان و ان سلطان محمد را بـه بیـابان قرهقوم (شمال شرقی دریـای خزر) فرستاد. ترکان خاتون که تا سال ۶۳۰ ه.ق کـه تاریخ وفات وی است، درون زندان بود.[۵۰]
مرگ سلطان محمد
محمد خوارزمشاه درون هنگام اقامت درون جزیره سخت بیمار بود. او قبل از مرگ آگاه شد کـه لشکریـان مغول درون لاریجان قلعهای را کـه پناهگاه حرم و فرزندان او بود، تسخیر کرده و پسران کوچک او را کشته و ان و ان او را بـه اسیریاند. سلطان محمد درون همـین جزیره درون ماه شوال ۶۱۷ ه.ق درگذشت.[۵۱]
مقاومت جلالالدین
مادر جلالالدین خوارزمشاه (جلالالدینِ مِنکُبِرنی) از زنان هندو نژاد بود و همـین امر یکی از علل کینـهٔ ترکان خاتون مادربزرگش نسبت بـه او و دور او از ولیعهدی بهشمار مـیآمد زیرا ترکان خاتون مـیخواست نوهٔ دیگرش اوزلاغ شاه کـه مادرش مانند خود او از ترکان قنقلی بود بعد از پسرش وارث سلطان محمد گردد. جلالالدین بـه فارسی و ترکی هر دو تکلم مـیکرد.[۵۲] جلالالدین هنگام فرار سلطان محمد از سپاهیـان چنگیز، همراه پدر بود و سلطان محمد خوارزمشاه درون جزیرهٔ آبسکون و در بستر مرگ، او را بـه جانشینی خویش برگزید و اوزلاغ شاه را از ولیعهدی خلع کرد. سلطان جلالالدین، بیش از ۱۰ سال بعد از مرگ پدر درون برابر سپاهیـان مغول بـه شدت ایستادگی نمود و با همدستی تیمور ملک چندین ضربهٔ شدید بـه قشون مغول وارد آورد.[۵۳]
جنگ پروان
در اواخر سال ۶۱۷ بعد از فتح خراسان و سمرقند توسط چنگیز، جلالالدین و برادران کوچکتر او اوزلاغ شاه و آق شاه از خوارزم گریختند. چون خبر فرار پسران سلطان محمد بـه چنگیز رسید، او سپاهی مغولی را بـه تعقیب ایشان فرستاد. جلالالدین کـه زودتر از دو برادر خوارزم را ترک کرده بود بـه همراه تیمور ملک والی سابق شـهر خجند درون بیـابان و نزدیکی شـهر نسا بر گروهی ۷۰۰ نفره از مغولان پیروز شد و اسب و سلاح آنان را تصرف کرد و سپس راهی نیشابور گشت. اوزلاغ شاه و آق شاه بعد از جدا شدن از جلالالدین بـه چنگ مغولان افتادند و به دست آنان کشته شدند. جلالالدین نتوانست درون خراسان سپاه کافی گرد آورد و بعد از مدت کوتاهی اقامت درون نیشابور، بـه طرف هرات حرکت کرد. او درون آغاز سال ۶۱۸ ه.ق بـه غزنین رفت و به محض ورود بـه این شـهر، دو نفر از سرداران خوارزمشاه، با ۶۰ هزار سپاهی بـه کمک وی آمدند. جلالالدین درون غزنین سپاهی مخلوط از اقوام مختلف تشکیل داد و با همـه لشکریـان خویش بـه قصبهٔ پروان نزدیک غزنین رفت و در جنگی کـه به جنگ پروان معروف است، سپاه مغولی را شکست داده غنائم زیـادی بـه دستآورد.[۵۴] بعد از فتح سپاهیـان جلالالدین بـه جمعآوری غنائم مشغول شدند و بین دو نفر از بزرگان لشکرش بر سر تصاحب اسبی نزاع درگرفت، درون نتیجه سپاهش متفرق شد و او از این فتح نتوانست بهره چندانی برگیرد.[۵۵]
اثرات پیروزی جلالالدین
نوشتار اصلی: حمله مغول بـه نیشابور
نیشابور قبل از حمله مغول اعتبار و شوکت بسیـاری داشت و در ردیف شـهرهای بزرگ چهارگانـهٔ خراسان شامل مرو، بلخ، هرات بهشمار مـیآمد. این شـهر از مراکز عمدهٔ سامانیـان و غزنویـان بود و در عهد سلجوقیـان و خوارزمشاهیـان نیز از مراکز معتبر و آباد بود. نیشابور چندین بار بر اثر زلزله و حملهٔ غزنویـان ویران شده بود بهطوریکه درون هنگام حملهٔ مغول درون جنب نیشابور قدیم شـهر معتبر دیگری بـه نام شادیـاخ بنا شده و در واقع درون این دوران همـین شـهر شادیـاخ هست که از آن بـه عنوان نیشابور یـاد مـیشود.[۵۶] درون نخستین عبور لشکریـان جبه نویـان و سبتای بهادر سرداران مغول کـه مأموریت دستگیری سلطان محمد از طرف چنگیز بـه آنها داده شده بود، از خراسان، حکمران نیشابور تصمـیم بـه تسلیم گرفت و با تقدیم هدایـای نفیس و علوفه لشکر بـه آنان به منظور شـهر نیشابور و مردم آن امان گرفت و باروی شـهر را بـه دست خود و به فرمان سران سپاه مغول ویران نمود. از طرف دیگر طرفداران ترکان خاتون و اوزلاغ شاه برادر کوچکتر جلالالدین درصدد قتل جلالالدین خوارزمشاه برآمدند، جلالالدین بـه ناچار بـه خراسان گریخت و فتوحاتی نیز بـه دستآورد و قدرت و نفوذی یـافت و مردم خراسان چون خبر فتوحات او را درون پروان شنیدند بـه دوبارهسازی حصر شـهرها اقدام د و مردم نیشابور نیز از اطاعت حاکم توس کـه دست نشانده مغولان بود سرباز زدند و مردم توس را نیز تحریک د که تا حاکم مغولی را نابود کنند. شورشیـان توس نیز آن حاکم شـهر را کشتند و سرش را بـه نیشابور فرستادند. بدنبال این شورش، سپاهیـان چنگیز بـه سرداری تغاجارنویـان داماد چنگیز شـهر نیشابور را محاصره د و در سومـین روز محاصره داماد چنگیز بر اثر تیر یکی از کمانداران نیشابور کشته شد. جانشین این سردار، سپاهیـان را بـه دو قسمت تقسیم کرد بخشی را بـه توس فرستاد و بخشی را با خود بـه سبزوار برد و به تلافی مرگ تغاجارنویـان سبزوار را ویران و خون بسیـاری از مردم را جاری کرد.[۵۷]
در همـین ایـام جلالالدین خوارزمشاه کـه در خراسان بود مدت کوتاهی بـه نیشابور رفت و با استقبال مردم آن شـهر روبرو شد. او سه روز درون نیشابور ماند و از سردارانی کـه مقاومت کرده بودند تمجید بـه عمل آورده و مصالحه کاران را مورد خشم قرار داد. بعد از رفتن جلالالدین سپاهیـان مغولی بـه فرماندهی تولی پسر چنگیز کـه به تازگی مرو را گشوده بودند رو بـه نیشابور گذاشتند. درون این موقع درون نیشابور قحطی سخت غلا و آذوقه بود و همـین گرسنگی و ضعف از قدرت و توان جنگجویـان مبارز شـهر مـیکاست. مردم شـهر بـه ناچار قاضی شـهر را بـه صلح و تسلیم نزد تولی فرستادند اما او کـه قصد انتقام قتل تغاجار را داشت این مصالحه را نپذیرفت. با آن کـه مردم ۳۰۰۰ چرخ بر دیوار حصارها کار گذاشته بودند و ۳۰۰ عراده و منجیق نصب کرده بودند و به نفتانداز مجهز بودند، تاب پایداری نیـاوردند و پس از سه روز جنگ سخت و کشته شدن تعداد بسیـاری از دو طرف مغول پیروز شد. سرانجام درون روز دهم صفر درون فصل بهار ۶۱۸ مغولها بـه شـهر نیشابور ریختند. مغولان نخست حاکم پیر شـهر مجیرالملک کافی و تنی چند از بزرگان آن شـهر از جمله ضیـاءالملک زوزنی و شیخ فریدالدین عطار شاعر و عارف بزرگ را کشتند.[۵۸]
مغولان تمامـی زنان و مردان نیشابور را درون صحرا جمع د و از مـیان آنان حدود ۴۰۰ نفر از پیشـهوران و هنرمندان را جدا د و بقیـه را کشتند. درون این زمان بود کـه چنگیز و زن تغاجار کـه شوهرش درون محاصره شـهر نیشابور کشته شده بود، به منظور انتقام بـه این شـهر رسید. بـه دستور او شـهر بـه آتش کشیده شد و ۷ روز بر ویرانـههای آن آب بستند و سپس درون آن جو کاشتند. تولی بعد از محو نیشابور راه هرات را پیش گرفت و یکی از سرداران خویش را با ۴۰۰ مرد جنگجو آنجا گذاشت که تا اگر جانداری را یـافتند، بیامان نابود سازند.[۵۹]
در مرو نیز مردم بـه امـید غلبهٔ جلالالدین بر مغول شورش د و شـهر دوباره بـه دست یـاران جلالالدین افتاد. آنان حاکم دست نشاندهٔ مغول درون مرو را کشتند. بعد از آن لشکریـان چنگیز بـه قصد خوابانیدن شورش مردم رسیدند و جمعیت ساکن مرو را بـه اقسام شکنجه از قبیل مثله و سوزاندن درون آتش کشتند. درون هرات نیز مردم شوریده و حاکم مغولی را کشتند. چون این خبر بـه چنگیز رسید پسر خود تولی را سرزنش کرد و گفت «اگر بار اول تو تمامـی مردم هرات را مـیکشتی چنین فتنـهای بروز نمـیکرد.» و دستور داد کـه از مردم آن شـهر احدی را زنده نگذارند. شـهر ۶ ماه و ۱۷ روز تحت محاصره بود که تا در جمادیالثانی سال ۶۱۹ شـهر بـه تصرف مغول درآمد و آنان بـه هر کـه دست یـافتند، کشتند و شـهر را ویران د. بعد از خرابی مرو، هرات و نیشابور قیـام مردم سرزمـینهای جنوبی ماوراءالنـهر بـه زودی خوابید.[۶۰]
جنگ سند
یک اثر نقاشی مربوط بـه سدهٔ شانزدهم مـیلادی از جنگ سند. درون این تصویر چنگیز و سپاهیـانش درون حال نظارهٔ جلالالدین و گذشت او از رود سند هستند.
چنگیز بعد از فتح طالقان خراسان (طالقان بلخ) و بامـیان با گروه زیـادی بـه سوی غزنین رفت که تا با جلالالدین مقابله کند. جلالالدین توان پایداری درون برابر خان مغول را درون خود نمـیدید، و به همـین سبب غزنین را تخلیـه و قصد گذشتن از رود سند را کرد. از آنجائیکه بعد از گذشتن از رود سند دیگر دستگیری جلالالدین امکان نداشت، چنگیز با شتاب هرچه تمامتر خود را بـه ساحل رود مزبور رساند که تا از گذشتن وی جلوگیری کند.[۶۱] با رسیدن سپاه چنگیز، جلالالدین ناگزیر بـه مبارزه با مغول شد و با ۷۰۰ تن از یـاران خود مدتی جنگید. درون آغاز کار پیشرفت با او بود و مرکز سپاهیـان چنگیز را از هم گسیخت، اما سپاه چنگیز جناح راست لشکریـان او را از پای درآوردند و پسر خردسال جلالالدین را کـه هفت یـا هشت سال بیش نداشت اسیر گرفتند و به دستور چنگیز کشتند. دربارهٔ سرنوشت حرم جلالالدین دو روایت متضاد وجود دارد، نخست اینکه شاه بـه خواست خود زنان حرم دستور داد کـه آنان را درون رود سند غرق کنند. روایت دوم اینست کـه چنگیز زنان حرم او را اسیر کرد و با زنان اندرون سلطان محمد بـه قرهقوم فرستاد. جلالالدین چون دیگر امکان پایداری نداشت، سوار بر اسب خود با زحمت از رود سند عبور کرد و به سوی هندوستان رفت که تا بلکه درآنجا نیرویی تهیـه کرده و بتواند دوباره با چنگیز نبرد کند.[۶۲]
بازگشت از هند
جلالالدین درون سال ۶۲۱ ه.ق از هند بـه کرمان آمد و سپس بـه طرف فارس حرکت کرد. اتابک سعد کـه پدر ملکه خاتون همسر جلالالدین بود، او را پذیرفت. مغولان وقتی کـه از شمال ایران عقب نشستند، برادر کوچکتر جلالالدین موسوم بـه غیـاثالدین خوارزمشاه قسمتی از آنجا را یعنی خراسان و کومش، ری و اراک را بـه تصرف درآوردهبود. جلالالدین نخست بر برادر خود غیـاثالدین کـه به مقابلهٔ او آمده بود، پیروز شد و بر ری مسلط گردید. او بعد از تحکیم مبانی قدرت خود، بـه عنوان شاه خوارزم از ناصر خلیفه دشمن پدرش کمک خواست که تا به مدد او بـه دفع مغول بپردازد، ولی خلیفه کـه کینـهٔ خاندان او را بر دل داشت، دعوت او را اجابت نکرد. جلالالدین بعد از تسخیر شوشتر و غلبه بر دست نشاندهٔ خلیفه بر آن شـهر و فتح بصره به منظور جنگ با خلیفه بـه عراق آمد و قشون خلیفه را شکست داده و فتح قاطعی را حاصل نمود و دشمن را که تا دروازههای پایتخت یعنی بغداد تعقیب کرد ولی به منظور گرفتن بغداد کوشش نکرد و به طرف شمال روانـه شد و در سال ۶۲۲ آذربایجان و اران را اشغال نمود و حکومت اتابکان آذربایجان را از مـیان برداشت. درون سال ۶۲۲ ه.ق بعد از آنکه بر تبریز مسلط شد و قصد جهاد با گرجیـان را کرد و بعد از پیروزیهای اولیـه قصد حمله بـه تفلیس پایتخت گرجستان را داشت کـه شنید مردم تبریز قیـام کرده و بعضی ازان او را کشتهاند، بعد جنگ با گرجیـان را رها کرده بـه آذربایجان برگشت. بعد از چندی دوباره بـه شـهر تفلیس حمله کرد و پس از فتح شـهر درون ۸ ربیعالاول سال ۶۲۳ ه.ق عدهٔ بسیـاری از مردم این شـهر را قتلعام کرد.[۶۳] درون واقع او بعد از بازگشت از هند قدرت و نیروی خود را بـه جای اینکه معطوف بـه بیرون راندن دشمن از خراسان و ایران شرقی د، صرف جنگهای غیرضروری کرد که تا آنجا کـه در مقابلهٔ مجدد با مغولان درون سال ۶۲۵ ه.ق درون نزدیکی اصفهان آثار این فرسایش قوا آشکار شد و در مقابلهٔ مغول درون نزدیکی این شـهر موفقیتی بـه دست نیـاورد.[۶۴]
جلالالدین بدون داشتن منظور سیـاسی خاصی با خلیفهٔ عباسی، اسماعیلیـه، ملکهٔ گرجستان رُوسودان (دوران حکومت ۶۴۵–۶۲۰ ه. ق)، الملک الاشرف (از ملوک ایوبی و فرمانروای حران و رها ۶۳۵–۶۱۵ ه. ق) و علاءالدین کیقباد یکم (پادشاه سلجوقیـان روم ۶۳۴–۶۱۵ ه. ق) درافتاد و مردم این ممالک را چنان آزار رساند کـه در موقع ضرورت هیچبه درخواست کمک او پاسخی نداد و بلکه برخی از ایشان مثل اسماعیلیـه و مسلمـین گنجه و تبریز تبعیت از مغول را بر حکومت او ترجیح نـهادند. همچنین گویـا درون اواخر عمر درون نوشیدن مـی بـه افراط افتاده بود.[۶۵]
لشکرکشی دوم مغول
وسعت امپراتوری مغول درون زمان مرگ چنگیز خان درون سال ۶۲۴ ه. ق
در پایـان حملهٔ چنگیز و هنگامـیکه او بعد از ۴ سال جنگ بـه مغولستان بازمـیگشت بخش عمدهٔ ایران زیر و رو شده بود اما ایران همچنان از قلمرو خاک خان مغول جدا مانده بود. چنگیز درون سال ۶۲۴ ه.ق بـه سن ۷۲ سالگی درگذشت.[۶۶] بعد از انتخاب اوگتای قاآن پسر سوم چنگیز بـه جانشینی او، امرا و سران مغول چینی تصمـیم گرفتند کـه برای خاتمـهٔ عملیـات کشورگشایی عهد چنگیز و فتح ممالک تسخیر نشده دو اردو یکی بـه سمت ختای یعنی چین شمالی و دیگری بـه طرف ایران جهت فتح آذربایجان و کردستان و همچنین سرکوبی قطعی سلطان جلالالدین روانـه کنند.[۶۷]
در سال ۶۲۶ ه.ق بـه امر اوگتای قاآن سپاهی بـه فرماندهی جُرماغُون نُویـان عازم ایران شد و به تسخیر ممالکی کـه مغول درست آن را نگشوده بودند مانند غزنین، کابل، سند، زابلستان، طبرستان، گیلان، اران و آذربایجان و غیره اقدام کرد.[۶۸]
روایت بـه جای مانده از مرگ جلالالدین خوارزمشاه از کشته شدن او بـه دست یک کرد طبق برخی منابع بـه طمع اسب و سلاح و برخی دیگر بـه خاطر انتقام از کشته شدن برادر آن کرد بـه دست سپاه جلالالدین حکایت دارد.[۶۹] که تا قریب سی سال بعد از قتل او مردم کـه از کیفیت مرگ او اطلاع نداشتند او را زنده مـیپنداشتند و حتی درون حق او افسانـهها نقل مـید و هر چند مدتیی قیـام مـیکرد و مـیگفت من جلالالدینم و باعث رعب و وحشت مغول مـیشد.[۷۰]
بعد از قتل جلالالدین لشکریـان مغول بـه سه دسته تقسیم شدند. یک دسته بـه غارت دیـار بکر و نواحی اطراف رفتند و تا ساحل فرات پیش رفتند. دستهٔ دیگر بـه طرف شـهر بتلیس (در ترکیـه امروزی) رفتند. دستهٔ سوم درون سال ۶۲۸ ه.ق بر مراغه تسلط یـافتند و سپس بـه آذربایجان آمده و در اوایل سال ۶۲۹ قصد تصرف تبریز را د. مردم تبریز همـینکه از نزدیک شدن سپاه مغول اطلاع یـافتند با صلاح قاضی و رئیس شـهر با فرستادن انواع هدایـا و قبول خراجی گزافی مانع از خرابی شـهر و قتلعام مردم شـهر شدند.[۷۱] درون این حملات ثانوی، مغولان چون از حملات متقابل جلالالدین آسودهخاطر بودند و مردم نیز از همـه جهت دچار رعب و وحشت فوقالعاده گردیده بودند، بلامانع بـه تسخیر نواحی باقیمانده پرداختند و تا حوالی بغداد پیش راندند. درون طی این حملات نیز بـه غیر از نواحی فارس و کرمان کـه امرای آن اتابکان فارس و قراختاییـان کرمان از خراجگزاران مغول بودند، بـه قدری خرابی و کشتار د کـه دیگر هیچقدرت جنگ با مغول نداشت.[۷۲]
در پایـان این حملات گیلان، تنـها منطقهای درون ایران بود کـه وقتی همـه کشور درون اشغال مغولان بود، واقعاً مستقل مانده بود و حتی سالها بعد، بعد از اشغال پرهزینـهٔ آن توسط الجایتو ایلخان تنـها اسماً نام گیلان بـه نام بخشی از امپراتوری مغول ثبت شد اما درون واقع تحت حکومت سلسلههای محلی اداره مـیشد.[۷۳][۷۴]
اصفهان با آنکه که تا سال ۶۳۳ ه.ق از حملهٔ مغول درون امان باقیمانده بود. بـه علت دشمنی خانوادگی بین دو خاندان معروف صاعدی و خجندی، بـه ویرانی سوق داده شده بود. خاندان صاعد حنفی بودند و خاندان خجند مذهب شافعی داشتند. درون ۶۳۳ ه.ق و در زمان فرمانروایی اوگتای جانشین چنگیز، نزاع شافعیها و حنفیها بالا گرفت و شافعیها با آنکه هنوز که تا این تاریخ مغول، بر اصفهان مسلط نشده بودند، با آنها ساختند و قرار گذاشتند کـه دروازههای شـهر را بـه روی ایشان بگشایند، بـه شرط آنکه بعد از ورود بـه شـهر آنان حنفیها را قتلعام نمایند. شـهر مورد حمله سپاه مغول واقع شد و مغول بعد از ورود بـه شـهر از شافعی و حنفی همـه را بطور متساوی قتلعام د و شـهر را ویران ساختند. شاعر و قصیدهسرای بزرگ اصفهان کمال اسماعیل، دو سال بعد از این حمله درون این شـهر بـه دست مغولان بـه قتل رسید.[۷۵]
حکومت مغول بر مناطقی اشغالی
بایجو نویـان درون سال ۶۳۹ ه.ق بـه عنوان فرماندهی لشکر مغول درون ایران، جانشین جرماغون نویـان شد.[۷۶] درون سال ۶۴۴ ه.ق گیوک خان سومـین جانشین چنگیز و پسر بزرگ اوگتای قاآن ایلچیکدای نویـان فاتح هرات را بـه جای بایجو مأمور ایران نمود.[۷۷]
از سال ۶۱۸ که تا سال ۶۵۴ ه.ق وضع حکومت ایران و ادارهٔ آن درون تحت استیلای مغول بـه این شکل بود کـه خانان مغول یک نفر را مستقیماً از مغولستان بـه عنوان حاکم جهت ادارهٔ این مملکت و سرداری قشون مقیم آن مـیفرستادند و این قبیل حکام بـه دستیـاری عمال و دبیران ایرانی بـه جمع مالیـات و اداره امور کشوری و دفع مخالفین قیـام مـید.[۷۸] درون این دوره حکومت برعهدهٔ چهار نفر بـه شرح زیر بود:
- حکومت جنتمور (۶۳۳–۶۳۰): بعد از فتح خوارزم جوجی فاتح این بلاد حکومت این قسمت را بـه جنتمور کـه در آن زمان سردار لشکر بود واگذاشت سپس درون سال ۶۳۰ ه.ق اوگتای خان نیز حکومت خراسان و مازندران را رسماً بـه اسم جنتمور صادر نمود.
- حکومت نوسال (۶۳۷–۶۳۳): امـیری کهنسال بود کـه بعد از مرگ جنتمور جانشین او شد و بر همان نواحی حکومت مـیکرد.
- حکومت گرگوز (۶۴۱–۶۳۷): یکی از دبیران جوجی بود کـه بعد از مرگ نوسال حاکم ممالک تسخیر شده از رود جیحون که تا حدود فارس و گرجستان و موصل و بلاد روم شد.
- حکومت امـیرارغون (۶۵۴–۶۴۱): بعد از کشته شدن گرجانشین او شد و در حدود سیزده سال بر ایران حکومت کرد.[۷۹]
لشکرکشی هلاکوخان
هلاکو و همسرش دوقوز خاتون
چهل سال بعد از شکست و فرار سلطان محمد خوارزمشاه، درون سال ۶۵۳ ه.ق (۱۲۵۵ مـیلادی) مغولان بار دیگر درون سپاهی بـه رهبری هلاکوخان بـه ایران آمدند. اما اینان با سپاه پیشین یعنی سپاه چنگیز، کـه به قصد تاخت و تاز آمده بودند، تفاوت بسیـاری داشتند. این نسل تازه از مغولان درون این مدت با ایران بیشتر آشنایی پیدا کرده و از غارتگری و وحشیگری عهد چنگیز، بـه مراتب معتدلتر و مجربتر بـه نظر مـیرسیدند. لشکرکشی هلاکو بر خلاف چنگیز، با طرح و نقشـهای پیش پرداخته همراه بود. منازل بین راه از پیش تعیین و راهگذار لشکر آماده و حتی پلها و گذرگاه بازسازی شده بود. این بار تجربه بـه فرمانروایی مغول نشان داده بود کـه برای ایجاد یک قدرت پایدار درون ایران، برچیدن بساط خلافت بغداد و اسماعیلیـه ضرورت دارد و آنها مـیبایست بـه جای کشتار و تخریب بیـهوده و بینقشـه، این دو قطب متضاد دنیـای اسلام را کـه به خاطر جنبهٔ مذهبی خویش، مانع از استقرار فرمانروایی آنها درون ایران بهشمار مـیآمدند، از بین بردارد.[۸۰]
مادر هولاکو سرقویتی بیگی زنی مسیحی بود و همسرش دوقوز خاتون نیز بـه مذهب نسطوری (مسیحی) ایمان داشت.انی کـه در این حمله بـه هلاکو خان کمک مـید یکی اتباع مسلمان مغول بودند کـه خواهان برافتادن اسماعیلیـه بودند و دیگر ارامنـه بودند کـه به علت اختلافات مذهبی با مسلمانان تابع خلفای عباسی مایل بودند کـه هلاکو بغداد را بگیرد و مسلمانان مصر و شام را نیز کـه با عیسویـان صلیبی جهاد مـید شکست داده و اسلام را براندازد. بـه همـین علت درون حمله بـه ایران بسیـاری از لشکر هولاکو از مسیحیـان مغول تشکیل شده بود.[۸۱]
فتح قلعه الموت بـه دست مغول
سقوط قلعههای اسماعیلیـه
فعالیت فرقه اسماعیلیـه تقریباً مقارن پیدایش سامانیـان شکل گرفت. اوج فعالیت آنها درون عهد سلجوقیـان بود کـه در آن مدت به منظور براندازی حکومت و خلافت مـیکوشیدند و از حربهٔ وحشت و ترور و ایجاد ناامنی بـه عنوان وسیلهای به منظور ایجاد اغتشاش و هرج و مرج سیـاسی استفاده مـید. قلعه الموت درون رودبار مرکز قدرت رهبران اسماعیلیـه بود و کیـاهای الموت خداوندان الموت خوانده مـیشدند. بعد از مرگ حسن صباح اسماعیلیـه با تسخیر، خرید یـا بنای قلعههای متعدد دیگر، قدرت خود را افزایش دادند. قتلهای سیـاسی و ترورهای زیـادی بـه دست اسماعیلیـان انجام مـیشد، قتل دو خلیفهٔ عباسی مسترشد (۵۲۹ ه. ق) و پسرش راشد (۵۳۲ ه. ق) و نیز قتل معینالدین وزیر سلجوقی درون سال ۵۲۱ ه.ق از جملهٔ این ترورها بود. سلجوقیـان بارها سعی درون محاصرهٔ الموت یـا قلع و قمع اسماعیلیـه د و تقریباً هرگز توفیقی نصیب آنها نشد. درون زمان حمله چنگیز جلالالدین حسن خداوند الموت بود او کوشید که تا نسبت بـه چنگیزخان کـه در دنبال محمد خوارزمشاه بـه خراسان مـیآمد، اظهار متابعت نماید که تا الموت را از تعرض مغول حفظ کند. ظاهراً درون انجام خواست خود موفق شده بود و قلعه را درون این هنگام از هجوم قوم مغول ایمن نگه داشته بود.[۸۲]
وقتی هلاکوخان بـه سال ۶۵۴ ه.ق لشکر مغول بـه ایران آورد، تسخیر قلعههای اسماعیلیـه را اولین هدف خود مـیشناخت. درون مقابل پیـام هلاکو چارهای جز تسلیم به منظور رکنالدین خورشاه آخرین خداوند الموت درون آن زمان نماند چون فکر مقاومت بیـهوده بـه نظر مـیرسید. درون هنگام محاصرهٔ قلعههای اسماعیلیـه رکنالدین، درون تسخیر این قلعهها بـه هلاکو کمکهایی نیز کرد اما سرانجام بـه دنبال تسخیر این قلعهها، خود او نیز بـه قتل رسید بدین ترتیب دولت خداوندان الموت بـه پایـان رسید.[۸۳]
سقوط بغداد و پایـان خلافت عباسیـان
نوشتار اصلی: سقوط بغداد (۱۲۵۸)
سقوط بغداد بـه تسخیر بغداد توسط هلاکو خان درون سال ۶۵۶ ه.ق اشاره دارد. بعد از بین رفتن اسماعیلیـه هلاکو از همدان فرستادگانی به منظور اعلام الزام فرمانبرداری نزد خلیفهٔ عباسی بـه بغداد فرستاد. خلیفه خواه ناخواه هدایـایی به منظور او ارسال داشت و در عین حال سعی کرد او را از عواقب شوم درافتادن با عباسیـان بترساند. اما نتوانست از حرکت هلاکو بـه بغداد جلوگیری کند و به زودی تختگاه عباسیـان بـه محاصره افتاد. محاصرهٔ بغداد از ۲۲ محرم ۶۵۶ ه.ق شروع شد و تا آخر این ماه طول کشید. بـه همـین دلیل خلیفه مستعصم ناچار درون چهارم صفر ۶۵۶ ه.ق بـه اردوگاه هلاکو آمد، این امر نیز مانع غارت و کشتار بغداد نشد. درون نـهم صفر هلاکو بـه بغداد وارد شد و مستعصم بـه دست خویش کلید گنجینـههای پانصد سالهٔ اجدادی را بـه او داد. درون بیست چهارم صفر خلیفه و پسر بزرگتر او با عده کثیری از رجال دولت بـه قتل رسیدند. تعداد کشتهشدگان بغداد درون این زمان بـه قولی بالغ بر ۸۰۰ هزار نفر بودهاست کـه بهطور مشخص مبالغهاست. سقوط خلافت درون افکار عامـه و حتی شاعران عصر، سعدی تأثیر دردآمـیز نـهاد اما چون هلاکو حکومت بغداد و عراق را بـه عطاملک جوینی یکی والی مسلمان داد، این تأثیر که تا حدی تخفیف یـافت.[۸۴]
حکومت ایلخانان
وسعت حکومت ایلخانان درون سال ۷۳۵ ه.ق مطابق با ۱۳۳۵ (مـیلادی)
حکومت ایلخانان درون ایران از سال ۶۵۴ ه.ق آغاز شد. هلاکو ممالک فتح شده را بین پسران و امرای مطیع دست نشاندهٔ خویش تقسیم کرد. از جمله خراسان و جبال را بـه پسرش اباقاخان، اران و آذربایجان را بـه پسر دیگرش یشموت داد و امـیر انکیـانو را فرماندار مغول درون فارس کرد. وزارت خود را نیز کـه از آغاز ورود بـه ایران بـه امـیر سیفالدین خوارزمـی داده بود، درون اواخر بـه دنبال قتل او درون سال ۶۶۱ ه.ق بـه شمسالدین محمد جوینی برادر عطاملک جوینی کـه حکومت بغداد را بـه او داده بود، سپرد. خود او نیز چندی بعد درون سال ۶۶۳ ه.ق درون سنین ۴۸ سالگی بیمار شد و در حوالی دریـاچه ارومـیه درگذشت.[۸۵]
عوامل شکست
دفاع مردم درون حملهٔ نخست مغولان درون اترار بـه رهبری غایرخان (اینالجق) و در خجند بـه رهبری تیمور ملک و در هرات بـه رهبری ملک شمسالدین جوزجانی و همچنین مقاومت اهالی خوارزم و نیشابور و هرات و در قلعه نصرت کوه (منصور کوه) درون طالقان خراسان نشان از آن دارد کـه شـهرهای مختلف ایران درون دفاع مقابل مغول بـه شدت جنگیدند اما نفاق سران کشوری و لشکری با یکدیگر و نداشتن یک رهبر مدبر و فرار خوارزمشاه و بیانضباطی کار نگذاشت کـه این همـه معات دلیرانـه بـه نتیجهای قطعی منتج شود.[۸۶] بطور اجمالی علل شکست درون برابر مغول بـه قرار ذیل است:
قدرتمندی جنگجویـان مغولی
تأثیر ماشین جنگی مغولی را مـیتوان بـه دلایل مختلفی منتسب کرد. اگرچه هر یک از مغولهای بزرگسال، جنگجو بودند، با این حال درون تعداد جنگجویـان مغول بدون شک درون اکثریت منابع تاریخی اغراق شدهاست؛ مـیانـهترین آنـها، ۱۲۹ هزار نفر به منظور ارتش چنگیزخان مغول ذکر شده کـه توسط رشیدالدین درون جامع التواریخ آمدهاست. بـه نظر مـیرسد کـه این تعداد بیش از دیگر ارقام با واقعیت مطابقت داشته باشد.[۸۷]
عوامل وابسته بـه حکومت
ضعف اقتصادی و فساد سیـاسی درون سرزمـینهای اسلامـی باعث جدایی مردم از حاکمـیت و کاهش انگیزهٔ مردم به منظور مقاومت و ایستادگی درون مقابل حملات بیگانگان شده بود و وضعیتی مشابه دوران ساسانیـان قبل از حمله اعراب بوجود آمده بود.[۸۸]
لشکرکشی سلطان محمد بـه قصد بغداد و عزل خلیفه و حذف نام او از خطبه و سکه درون بین مسلمـین تأثیر سوء بخشید بـه خصوص اینکه درون نیمـه راه این لشکرکشی، درون اسدآباد همدان درون نتیجه صدماتی کـه به لشکرش درون اثر سرمای منطقه رسید، از لشکرکشی پشیمان شده و از نیمـهٔ راه برگشت.[۸۹]
در قشون خوارزمشاهیـان اکثریت را ترکان مزدبگیر داشتند و این افراد کـه از طایفهٔ قبچاق و قنقلی بودند فرمان مادر خوارزمشاه را بیشتر از حکم پادشاه اطاعت مـید. نفوذ ترکان خاتون و نبود اتفاق بین او و پسرش که تا حدی بود کـه سلطان محمد حتی درون انتخاب ولیعهد کشور از خود اراده نداشت و باید از حکم مادر پیروی کند.[۹۰]
جوابهای تند سلطان محمد بـه پیغامهای چنگیز خان و قتل تجار و فرستادگان او و فروش اموال ایشان نشانـهٔ بیتدبیری و آشنا نبودن او بـه قواعد سیـاست است. انقراض دولت قراختائیـان بـه هیچ وجه بـه صلاح سلطان محمد نبود. برانداختن ایشان کـه با وجود نداشتن دین اسلام با مردم مسلمان ماوراءالنـهر بـه عدالت رفتار مـید و مستولی اتباع کوچلک خان نایمانی بر کاشغر و ختن و ظلم او بـه مسلمـین آن نقاط، سدی را کـه بین مساکن اقوام تاتار و مغول و ممالک اسلامـی بود شکست و معین آن سد را کـه قراختائیـان بودند را از مـیان برداشت. همچنین سلطان محمد و مادر او درهیچ یک از ممالک تحت سلطه درآمده از کاشغر (شـهری درون نواحی مرزی چین امروزی) گرفته که تا عراق یک نفر پادشاه مقتدر را مستقل و باقی نگذاشتند و در هنگام حمله از مقابل ایشان گریختند، بـه همـین جهت درون سرتاسر مملکتی کـه بتواند رهبری را درون دست گرفته و در مقابل مغول بایستد باقی نمانده بود.[۹۱]
بعد از جنگی کـه سلطان محمد درون حدود سال ۶۱۶ ه.ق با لشکریـان جوجی پسر چنگیز کرد چنان رعبی از مشاهدهٔ جنگآوری مغول درون دل او افتاده بود کـه نمـیتوانست درون هیچ جا درون برابر ایشان بایستد و در حین فرار مردم مناطق دیگر را نیز از مغول مـیترساند و همـه را بـه تسلیم و اظهار اطاعت از ایشان دعوت مـیکرد. فرار او درون روحیـهٔ لشکریـان و مردم تأثیر بسیـار بدی گذاشت و رشتهٔ نظم قشون و دفاع مردم را بـه کلی از هم گسیخت.[۹۲]
قتل عارف معروف مجدالدین بغدادی (۶۱۲–۵۵۴ ه. ق) بـه دست سلطان محمد، درون مـیان مردم دشمنان بسیـاری بخصوص درون طبقهٔ روحانیون بوجود آورد و اسباب ضعف حکومت سلطان محمد شد.[۹۳]
خوارزمشاه و مادر او هر دو بسیـار با مردم بدرفتار بودند بعد از شکست قراختائیـان و استیلای بر ماوراءالنـهر لشکریـان خوارزمشاه بـه قدری مردم آن دیـار را آزار رسانیدند کـه اهالی مسلمان بخارا و سمرقند بـه خراجگزاری غیرمسلمانان قراختایی راضیتر شدند که تا به قبول حکم خوارزمشاه و از درون مخالفت با خوارزمشاهیـان درآمدند.[۹۴]
لشکریـان چنگیز همـه از یک نژاد و دارای زبان و اخلاق و آداب و منظور واحد بودند و این موردی بود کـه درست خلاف آن درون مـیان لشکریـان مع خوارزمشاه دیده مـیشد. مردم برخی از نواحی ایران بـه حکومت خوارزمشاهیـان مایل نبودند و همـین امر یکی از علل عمدهٔ پیدا نشدن اتحاد درون مـیان مسلمـینی بود کـه در خراسان و افغانستان درون مقابل مغول مـیجنگیدند و غالباً بین عناصر ایرانی و ترکان قنقلی و خوارزمـی اختلاف حاصل مـیشد.
پسران بزرگ سلطان محمد یعنی جلالالدین و رکنالدین و غیـاثالدین بعد از مرگ پدر بـه جای آنکه با هم متحد شده و دشمن را براندازند، با هم بـه نزاع پرداختند.
ناصر خلیفه کـه به مدت ۴۶ سال خلافت عباسیـان را برعهده داشت غالباً سلاطین ایران را بـه هم مـیانداخت و در هنگام کمکخواهی جلالالدین مانع از کمکرسانی عراقِ عرب و امرای الجزیره و شام و روم به منظور دفع مغول شد.[۹۵]نقش عوامل اعتقادی و فرهنگی مردم
تصوف از دوران سلجوقیـان بـه غیر از آنکه بر مردم نفوذ پیدا کرده بود، درون مـیان حاکمان نیز طرفدارانی پیدا کرد، از جمله خواجه نظام الملک (۴۸۵–۴۰۸ ه. ق) وزیر پرنفوذ سلجوقی، از حامـیان صوفیـه بود. از دوران خوارزمشاهیـان که تا حملهٔ مغول درون اکثر شـهرهای ایران مشایخ صوفیـه و خانقاه یـافت مـیشد.[۹۶] برخی از رهبران تصوف مانند عبدالقادر گیلانی (۵۶۱–۴۷۱ ه. ق) مؤسس سلسله تصوف قادریـه عمر خود را فارغ از هر گونـه اندیشـهای درون انزوای کامل گذرانیده و دیگران را بـه کشتن آرزوهای نفسانی و ترک دنیـا ترغیب مـیکرد. اعتقاد صوفیـان بر این بود کـه در هر وضعیتی حتما تسلیم قضا و قدر بود و با همـه چه دوست و چه دشمن، از درون صلح و آشتی درآمد. آنان شر و تباهی را ثابت و پایدار مـیدانستند و بازگشت بـه خویشتن و انکار مطلق زندگی را تنـها راه رهایی از مصیبتها و مشکلات تشخیص داده و اعتقاد داشتند هر مشکلی کـه پیش مـیآید علت آن را حتما در خود جستجو کنیم. از دیدگاه صوفیـه علت حملهٔ مغول واقعیتهای تاریخی نبود بلکه گروهی از آنان علت حمله را گناهکار شدن مردم و دلبستگی آنها بـه دنیـا مـیدانستند و برخی علت را درون کشتن مجدالدین بغدادی بوسیلهٔ خوارزمشاه مـیدیدند.[۹۷]
در کتابهای تاریخی این دوران از جمله تاریخ جهانگشای جوینی، حمله مغول نشانـهای از عذاب الهی و نشانـهای از قهر خداوند شمرده شده و در این دوره بسیـاری از مردم اعتقاد بـه این داشتند کـه این قضا و قدر الهی هست که اسباب قوت و قدرت لشکر مغول شدهاست. درون کتابهای تاریخی این دوره همـه جا مقاومت مردمـی را کـه در مقابل مـهاجمان مغول دفاع مـید، کاری غیرعاقلانـه شمرده شدهاست.[۹۸]
وحشت جهانی از مغول
بعد از دور اول حمله و پخش خبر فجایع مغول درون بین مردم وحشتی عظیم بوجود آمد. درون سال ۱۲۳۸ مـیلادی (۶۳۸–۶۳۷ ه. ق) وحشتی کـه از مغول درون اروپای غربی مـیان مردم پیدا شده بود بـه اندازهای بود کـه ماهیگیران سواحل هلند جرأت ماهیگیری درون دریـای شمال و حوالی انگلستان را درون خود نمـیدیدند و به همـین جهت درون انگلستان ماهی بسیـار فراوان شده و با قیمت بسیـار نازلی بـه فروش مـیرفت.[۹۹] درون ایران بر اساس برخی منابع مردم جرأت اقدام بـه هیچ امری حتی گریز نیز نداشتند. ابن اثیر نوشتهاست:
مردی به منظور من نقل کرد کـه من با هفده نفر درون راهی مـیرفتیم، سواری از مغولان بـه ما رسید و امر داد کـه کتهای یکدیگر را ببندیم، همراهان من بـه اطاعت امر او قیـام د، با ایشان گفتم او یک نفر هست و ما هفده نفر علت توقف ما درون کشتن او و گریختن چیست، گفتند مـیترسیم گفتم او الساعه شما را مـیکشد اگر ما او را بکشیم شاید خداوند ما را خلاص بخشد، خدا مـیداندی بر این اقدام جرأت نکرد عاقبت من با کاردی او را کشتم و پا بـه فرار گذاشته نجات یـافتیم.[۱۰۰]
پیـامد
آنچه از نیشابور (شـهر کهن) باقی ماندهاست، منطقهای بـه نام کُهَندِژ بـه وسعت ۳۵۰۰ هکتار، درون جنوب شـهر کنونی نیشابور است؛ کهندژ اکنون یکی از مراکز باستانشناسی درون نیشابوراست.
به نظر مـیرسد کـه صدمات و لطمـههای روحی و فرهنگی حملهٔ مغول بیش از ویرانی فیزیکی و خسارتهای اقتصادی آن بودهاست. مغولها بر ایران مسلط شدند بدون آنکه ایدئولوژی جدیدی با خود آورده باشند.[۱۰۱] درون این حمله مراکز علمـی و فرهنگی از جمله کتابخانـههای بسیـاری سوزانده و ویران شد. شـهرهای بزرگ بسیـاری از بین رفت و به دنبال آن مراکز نشو و نمو فکری بـه حداقل رسید. بعد از بین رفتن مراکز علمـی و فرهنگی، پویـایی جامعه رو بـه افول گذاشت و عرفان و گرایشهای غیرعقلانی گستردهتر از قبل شد و عملاً مردم را نسبت بـه سرنوشت خود بیاعتنا ساخت.[۱۰۲] حمله مغول بر رونق تصوف افزود زیرا درون دوران ویرانی و مصیبت تصوف بـه مـهمترین پناهگاه روحی و فکری مردم تبدیل شد و بسیـاری بـه آن گرویدند.[۱۰۳]
کاهش جمعیت
منارهٔ قوتلوغ تیمور و آرامگاه علاءالدین تکش از معدود بناهایی هستند کـه از کهنـه گرگانج پایتخت خوارزمشاهیـان باقیماندهاند. این دو اثر تاریخی امروزه درون شمال غربی کشور ترکمنستان واقع شدهاند.[۱۰۴]
یکی از عناصر مـهمـی کـه پس از حمله مغول باعث رکود اقتصادی ایران گردید، کاهش جمعیت شـهرها و مناطق اسکان دائم بود. منابع هیچ آمار جامعی از جمعیت ایران قبل و بعد از این حمله بـه دست نمـیدهند. هر چند آمار و ارقام کشتارها و قتلعامهای ذکر شده درون منابع طرفدار و مخالف مغولان به منظور این حمله آنچنان کلان ذکر شدهاست کـه حتی باور وجود شـهرهایی با چنین جمعیت کلانی را درون آن زمان، مشکل مـیکند اما همـین آمارها شواهدی از شیوه نگرش مردم بـه تهاجمات مغول هستند.[۱۰۵] جوینی کـه خود از تاریخنویسان طرفدار مغول بهشمار مـیرود، مـینویسد «هر کجا کـه ۱۰۰ هزار بود ۱۰۰ نماند.» بـه غیر از قتلعامها حتما در نظر داشت کـه بسیـاری از مردم را بـه اسارت بردند و بسیـاری نیز درون اثر بیماریهای واگیر یـا گرسنگی کـه در پی هر تهاجم خارجی پیش مـیآمد جان خود را از دست دادند همچنین روش جنگی مغولان چنین بود کـه هزاران اسیر را بـه عنوان حشر (قشون غیرنظامـی) درون جلوی لشکریـان خود بـه حرکت درآورده و از آنان درون تسخیر شـهرها و نقاط جدید بهره مـیجستند. این اسرا درون حقیقت همچون سپر انسانی موردِ استفاده قرار گرفته و نیزهها و سلاحهای دیگری کـه از طرف معان شـهر بسوی قوای تهاجمـی مغول پرتاب مـیشد، بـه این اسرا اصابت مـینمود.[۱۰۶]
رکود کشاورزی
در تاریخ از رونق کشاورزی درون نیشابور و بسیـاری از مناطق دیگر ایران یـاد شدهاست. اگر درون ایران عهد باستان اقتصادی بـه نسبت نیرومند بـه وجود آمده بود بـه واسطهٔ برخورداری از شرایط و امکانات طبیعی مناسب نبود. بسیـاری از مناطق آباد و پر محصول ایران درون گذشته، درون مسیر رودخانـههای پرآب یـا درون معرض بارندگی کافی نبودهاند، اما درون سایـهٔ تلاش و کوششهای طولانی و سازمان یـافته درون طی قرنها و از طریق کشیدن کانالهای مصنوعی، حفر نـهرها و مـهمتر و پیچیدهتر از همـه، با استفاده از قنات، توانایی کشت و زرع را بـه دست آورده بودند. درون نتیجه بقاء کشاورزی نیز بستگی بـه حفظ این سیستم انسان ساخته داشت. یکی از پیـامدهای اسفناک هجوم قبایل بـه ایران از بین رفتن شبکههای آبیـاری بود. لئودو هارتوگ تاریخدان هلندی درون بخشی از کتاب تاریخ مغول بـه عنوان «تخریب قرنها سازندگی»، مـینویسد ایرانیـان شبکههای آبیـاری گستردهای درون منطقهٔ خوارزم ساخته بودند کـه آب جیحون را به منظور کشاورزی از طریق کانالهای متعددی بـه مناطق همجوار منتقل مـیکرد. چنین ساختاری بالطبع خوارزم را مبدل بـه یکی از توسعهیـافتهترین مناطق ایران نموده بود و گرگانج پایتخت آن را بـه صورت یکی از مراکز مـهم تجارت درآورده بود. اما همـهٔ اینها درون هجوم مغول بـه معنای دقیق کلمـه از مـیان رفت.[۱۰۷]
عنصر دیگری کـه مناطق کشاورزی ایران را درون معرض نابودی قرار داد تبدیل زمـین کشاورزی بـه مراتع و چراگاه به منظور احشام مغول بود.[۱۰۸] عامل دیگر رکود کشاورزی این بود کـه برخی از ساکنان اسکانهای دائم بـه لحاظ فقدان امنیت و هرج و مرج شـهر یـا روستا و را رها کرده و به دنبال صحرانشینان بـه راه افتادند. از آنجا کـه لازمـهٔ کشاورزی اسکان دایم و مراقبت از زمـیناست. این تغییرات جمعیتی تأثیرات مخربی بر کشاورزی ایران برجا گذاشت.[۱۰۹]
به اسارت بردن صنعتگران
مغولان بـه ارزش صنعتگران وانی کـه حرفه و دانش فنی داشتند و به نحوی درون امر تولیدات شرکت داشتند، واقف بودند. درون برخی از قتلعامها مانند قتلعام مردم نیشابور، سمرقند، گرگانج و مرو درون منابع تاریخی بـه صراحت ذکر شدهاست کـه مغولان قبل از شروع کشتار، اسیران صنعتگر را از بقیـه مردم جدا کرده و روانـهٔ مغولستان د. انتقال و از دست هزاران صنعتگر ایرانی کـه در این حمله بـه اسارت درآمدند، صدمـهٔ دیگری بود کـه بر پیکر اقتصادی ایران وارد آمد.[۱۱۰]
مـهاجرت مغزها
پس از حملهٔ مغول شماری از دانشمندان کـه در این حمله جان سالم بدر بودند بـه مناطق امن مانده از این حمله مـهاجرت د. آسیـای صغیر جزو معدود مناطق امنی بود کـه شماری از دانشمندان و برخی از آثار علمـی را از خطر نابودی نجات داد. سلسله سلجوقیـان روم کـه هنوز بر بخشهای گستردهای از آسیـای صغیر فرمان مـیراندند، این منطقه را از مغولان مصون داشتند. بر موصل و نواحی آن، بدرالدین لؤلؤ نخست از سوی ایوبیـان و بعد بـه استقلال حکم مـیراند و شـهر موصل درون نیمـهٔ نخست سدهٔ هفتم از مراکز پر رونق علوم و معارف اسلامـی بود. اتابکان فارس نیز کـه با دوراندیشی بـه تحتالحمایگی خوارزمشاهیـان و ایلی چنگیزیـان تن درون دادند، توانستند منطقهٔ نسبتاً آرامـی درون منطقهٔ فارس و سواحل جنوب ایجاد کنند کـه پناه فراریـان، بخصوص دانشمندانی شد کـه از دم تیغ مغولان مـیگریختند.[۱۱۱]
بخشهای عمدهای از دره سند و شبه قاره هند نیز چنین سرنوشتی داشت و سلاطین مملوک کـه از ۶۰۲ که تا ۶۸۹ ه.ق بر مناطق گستردهای از این دیـار حکمرانی داشتند، نگاهبانان فرهنگ و ادب ایران بودند. هر چند مـهاجرت ادیبان فارسیزبان بـه هند از دورهٔ غزنویـان آغاز شده بود اما مـهمترین سبب مـهاجرت آنان حمله مغول بـه مناطق فارسیزبان بود. درون طی این حمله شاعران، ادیبان، هنرمندان، شاهزادگان و غیره به منظور نجات جان از ماوراءالنـهر و ایران خارج شده و به شبه قاره هند روی آوردند. نـه تنـها درون این دوره بر تعداد مـهاجرین ادیب افزوده شد بلکه از نظر علم و فضل و هنر، مـهاجرین این دوره برجستهتر از دورانهای پیش بودند، از جمله این مـهاجرین مـیتوان از محمد عوفی و منـهاج سراج نام برد.[۱۱۲]
رونق روابط تجارتی
قوم مغول از قبل از حمله درون بازگذاشتن راههای تجارتی سعی بسیـاری داشتند و بعد از مغلوب ساختن کشورهای آسیـای مرکزی و غربی این سیـاست دیرینـه را بیشتر تقویت د. درآمدن قسمت بزرگی از آسیـا درون زیر استیلای مغول و ادارهٔ آن تحت یک اداره و حکومت و محترم شدن یـاسای چنگیز باعث برافتادن عموم سدهای بزرگی گردید کـه سابقاً بـه علت اختلاف طرز حکومت و وجود سرحدهای سیـاسی و آداب و اخلاقی مانع مستقیم ملتها بود. بر اثر ایجاد دولت واحد مغول و امنیت راهها نـه تنـها رفتوآمد بین دو مملکت متمدن قدیم چین و ایران دایر گردید بلکه بر اثر سیـاست بینالمللی ایلخانان ایران، روابط با پاپها و سلاطین عیسوی اروپا و همچنین ارتباط با شام و مصر نیز برقرار گردید.[۱۵]
پایـان بـه نفوذ سیـاسی-مذهبی خلافت درون ایران
با تشکیل حکومت ایلخانان مغول پساز قرنها یک دولت منسجم درون فلات ایران برپا شد کـه بساط دستگاه خلافت عباسی را برچیده، تمام شـهرها و استانها را زیر یک پرچم واحد آورده و حکومتهای محلی و ملوک الطوایفی را-که دلیل پارهپاره شدن ایران بودند- بـه همراه دولتهای مذهبیِ تفرقهانداز چون اسماعیلیـان، از مـیان برداشت و با بها بـه وزرای اندیشمند ایرانی، نـهتنـها پیشرفت علمـی و فرهنگی ایران را دوباره احیـا کرد، کـه زمـینـهای نیز فراهم شد که تا بعدها صفویـان از دل آن برخواسته و با استفاده از این موقعیت، فصل تازهای از تاریخ این سرزمـین را رقم زنند.[۱۱۳]
خلفای عباسی کـه پساز قرنها با بهرهگیری از نام اسلام بسانِ بت مقدسی درآمده و بزرگترین دلیل عدماستقلالِدائمـیِ ایران و ملل پیرامون درون سدههای پیشین بودند، بهطور کامل منـهدم گشته و سایـه برتری عرب بر سرزمـینهای آسیـای غربی از مـیان برداشته شد. دیگر نـه خلیفهای درون بغداد وجود داشت کـه با نام اسلام و شرع، سایـه بر استقلال ایران بیفکند و نـه اسماعیلیـانی درون دژهای مخفی بودند کـه اعتقادات دینی و مذهبی مردم را تحریک کنند. وجود مغولان و نابودی این قشرها بهانـهای بود که تا ایرانزمـین آماده حرکت بـه سوی تاریخی نوین و مدرن شود کـه در آن چون هزارههای پیشین، بدون دخالت بیگانگان درون مسیر استقلال و پیشرفت حرکت کند. با رها شدن ایران از زیر یوغ عرب سرانجام بستری فراهمشد که تا روزگارِ تازهای بـه وسیله شاه اسماعیل صفوی آغاز شده و ایرانِ نوین براساس یک سیستم سیـاسی و مذهبی مستقل، پایـهگذاری شود.[۱۱۴]
منبعشناسی
- یـاقوت حموی (۶۲۶–۵۷۵ ه. ق) از نظر زمانی و مکانی از نزدیکترین نویسندگان و گزارشگران دههٔ نخست حملهٔ مغولان بـه ماوراءالنـهر و خراسان است. او که تا یکسال قبل از حملهٔ مغول درون مرو زندگی مـیکرد. یـاقوت بعد از حمله نخست بـه شـهر موصل و سپس بـه حلب رفت و تا پایـان عمر همانجا ماند. او درون کتاب معجمالبلدان شرحی از چگونگی تاریخ و کشتار مردم نیشابور درون سال ۶۱۸ بـه دست سپاهیـان چنگیز دادهاست.
- ابن اثیر (۶۳۰–۵۵۵ ه. ق) مورخ نامدار آغاز عصر مغول کـه غالب اوقات را درون موصل مـیزیستهاست. بخشی از کتاب الکامل فی التاریخ نوشتهٔ ابن اثیر بـه وقایع این دوران ارتباط دارد.
- شـهابالدین زیدری نسوی (مرگ ۶۴۷ ه. ق) جلالالدین خوارزمشاه و نویسندهٔ کتاب سیرت جلالالدینِ مِنکُبِرنی. او بیشتر عمر را درون متن زمان و مکان حملهٔ مغول بـه سر و بسیـاری از این وقایع را بـه چشم دیدهاست. بعد از قتل جلالالدین چندی متواری بود که تا آنکه بـه مـیافارقین و به دربار سلاطین کرد ایوبی راه یـافت و سپس بـه حلب رفت و تا پایـان عمر همانجا ماند.[۱۱۵]
- ابن ابی الحدید (۶۵۶–۵۸۶ ه. ق) از مورخین معتزلی معروف است. درون شرح نـهج البلاغه شرح نسبتاً مفصلی بر حمله مغول نوشته و حاوی اطلاعات مـهمـی مخصوصاً دربارهٔ استیلای مغول بر اصفهان است.
- منـهاج سراج (نیمـه دوم قرن هفتم–۵۸۹ ه. ق) از نویسندگان فارسیزبان و نویسنده تاریخ طبقات ناصری است. این کتاب دربارهٔ استیلای مغول یکی از معتبرترین کتابهاست.[۱۱۶]
- عطاملک جوینی (۶۸۱–۶۲۳ ه. ق) با آنکه سالها خود و خاندانش درون عهد فرزندان و نوادگان چنگیز، خاصه بـه روزگار هلاکوخان، وزارت و امارت داشتند، درون کتاب تاریخ جهانگشای از رسالت تاریخنگاری روی نگردانیدهاست و شرحی از وقایع آن روزگار را درون کتاب خود آوردهاست.
- رشیدالدین فضلالله همدانی (۷۱۷–۶۴۸ ه. ق) وزارت سه تن از ایلخانان مغول را برعهده داشت. جلد اول کتاب او بـه نام جامعالتواریخ چکیدهای از تاریخ تیرههای مغول و ترک و تاریخ فرمانروایی چنگیزخان و جانشینان اوست.[۱۱۷]
- شرفالدین عبداللّه شیرازی (۷۳۰–۶۶۳ ه. ق) از عاملان دیوانی دولت ایلخانی درون فارس بود. درون کتاب تاریخ وصاف آغاز قدرت گرفتن چنگیزخان و پیروزیهای او درون خراسان را آوردهاست. بـه گفته وصاف، کتاب او دنبالهٔ کتاب تاریخ جهانگشای عطاملک جوینیاست.[۱۱۸]
- سفرهای مارکو پولو: مارکو پولو سفر خویش را درون حدود سال ۱۲۷۰ مـیلادی (۶۶۹ قمری) آغاز کرد و از سرزمـینهایی مانند فلسطین، ایران، ترکستان و سرانجام چین گذر کرد و در بازگشت وی نیز درون سال ۱۲۹۲ مـیلادی (۶۹۲ قمری) از طریق سوماترا، جاوه، سیلان، سواحل هندوستان، ایران و بالاخره سواحل دریـای سیـاه و قسطنطنیـه صورت گرفت، و سرانجام درون ونیز خاتمـه یـافت.[۱۱۹] درون سفرنامـهٔ مارکو پولو، صفحات بسیـار کمـی (جمعاً سیزده صفحه) بـه ایران اختصاص دارد، اما همـین توصیفهای کوتاهش از ایران، نکات بسیـاری از حیـات اجتماعی ایران را روشن مـیکند.[۱۲۰]
پانویس
↑ اقبال آشتیـانی، تاریخ مغول، ۳۸.
↑ John Man, "Genghis Khan: Life, Death, and Resurrection", February 6, 2007. Page 180
↑ زیباکلام، ما چگونـه ما شدیم؟، ۱۶۴.
↑ زیباکلام، ما چگونـه ما شدیم؟، ۱۶۵.
↑ زیباکلام، ما چگونـه ما شدیم؟، ۱۱۷۲.
↑ لمبتون، آن. تداوم و تحول درون تاریخ مـیانـهٔ ایران. تهران: نشر نی، ۱۳۷۲. ۱۲–۱۳.
↑ باستانی راد، «نظام پایتختی ایران درون عصر سلجوقیـان: با تأکید بر دارالملکهای کرمان»، فصلنامـه مطالعات تاریخ فرهنگی؛ پژوهشنامـهٔ انجمن ایرانی، زمستان ۱۳۹۰، دوره ۳، شماره ۱۰.
↑ زرینکوب، روزگاران، ۵۷۲.
↑ اقبال آشتیـانی، «زندگانی عجیب یکی از خلفای عباسی (ناصرالدین الله)»، ۳۳۸.
↑ ۱۰٫۰۱۰٫۱ اقبال آشتیـانی، تاریخ مغول، ۲۵–۲۲.
↑ کسایی، «سرگذشت دانشمندان و مراکز دانش درون حمله مغول»، ۲۹۳.
↑ ستوده، «نقش مردم ایران درون معه از تهاجم مغولان»، ۴۰۶.
↑ زرینکوب، روزگاران، ۵۲۲.
↑ ۱۴٫۰۱۴٫۱ غفوروف، تاجیکان، ۷۰۱.
↑ ۱۵٫۰۱۵٫۱ اقبال آشتیـانی، تاریخ مغول، ۵۶۹.
↑ اوری، «بررسی عوامل حمله چنگیز خان بـه ماوراءالنـهر»، ۴۵ و ۴۲.
↑ زرینکوب، روزگاران، ۴۷۴.
↑ زندگانی عجیب یکی از خلفای عباسی، «زندگانی عجیب یکی از خلفای عباسی (ناصرالدین الله)»، ۳۴۱.
↑ خلعتبری و شرفی، تاریخ خوارزمشاهیـان، 121.
↑ خلعتبری و شرفی، تاریخ خوارزمشاهیـان، 121.
↑ خلعتبری و شرفی، تاریخ خوارزمشاهیـان، 122.
↑ غفوروف، تاجیکان، ۷۰۷.
↑ اقبال آشتیـانی، تاریخ مغول، ۳۹.
↑ غفوروف، تاجیکان، ۷۰۲.
↑ Britannica. “Iran, The Mongol invasion”. In Encyclopædia Britannica Online. 2012. Retrieved 25 December 2012.
↑ اقبال آشتیـانی، تاریخ مغول، ۴۱ و ۹۱.
↑ غفوروف، تاجیکان، ۷۰۲.
↑ اقبال آشتیـانی، تاریخ مغول، ۴۴.
↑ غفوروف، تاجیکان، ۷۰۳.
↑ غفوروف، تاجیکان، ۷۰۲.
↑ غفوروف، تاجیکان، ۷۰۵.
↑ اقبال آشتیـانی، تاریخ مغول، ۵۵.
↑ غفوروف، تاجیکان، ۷۰۶.
↑ اقبال آشتیـانی، تاریخ مغول، ۶۵.
↑ غفوروف، تاجیکان، ۷۰۶.
↑ ، توس شـهر خفته درون تاریخ، ۴۰.
↑ اقبال آشتیـانی، تاریخ مغول، ۷۱.
↑ انصافی، «حمله مغول بـه ایران»، ۶۶.
↑ اقبال آشتیـانی، تاریخ مغول، ۷۳.
↑ اقبال آشتیـانی، تاریخ مغول، ۷۲ و ۷۶ و ۸۱.
↑ ستوده، «نقش مردم ایران درون معه از تهاجم مغولان»، ۴۰۷.
↑ ستوده، «نقش مردم ایران درون معه از تهاجم مغولان»، ۴۰۸.
↑ ستوده، «نقش مردم ایران درون معه از تهاجم مغولان»، ۴۰۹.
↑ ستوده، «نقش مردم ایران درون معه از تهاجم مغولان»، ۴۰۷.
↑ اقبال آشتیـانی، تاریخ مغول، ۵۳.
↑ قدیـانی، جغرافیـای تاریخی ری «رگا»، ۱۰۵ و ۱۰۴.
↑ رضایی همدانی، سیمای همدان، ۸۹.
↑ بابا صفری، اردبیل درون گذرگاه تاریخ، ۱۰۸.
↑ ستوده، «نقش مردم ایران درون معه از تهاجم مغولان»، ۴۱۰.
↑ انصافی، «حمله مغول بـه ایران»، ۶۶.
↑ زرینکوب، روزگاران، ۵۲۳.
↑ اقبال آشتیـانی، تاریخ مغول، ۱۵۵.
↑ غفوروف، تاجیکان، ۷۰۷.
↑ انصافی، «حمله مغول بـه ایران»، ۶۶.
↑ ستوده، «نقش مردم ایران درون معه از تهاجم مغولان»، ۴۱۰.
↑ اقبال آشتیـانی، تاریخ مغول، ۱۵۵.
↑ گرایلی، نیشابور شـهر فیروزه، ۱۳۰.
↑ گرایلی، نیشابور شـهر فیروزه، ۱۳۱.
↑ گرایلی، نیشابور شـهر فیروزه، ۱۳۴.
↑ اقبال آشتیـانی، تاریخ مغول، ۷۸ که تا ۸۰.
↑ انصافی، «حمله مغول بـه ایران»، ۶۶.
↑ اقبال آشتیـانی، تاریخ مغول، ۶۲.
↑ اقبال آشتیـانی، تاریخ مغول، ۱۳۸–۱۲۸.
↑ ستوده، «نقش مردم ایران درون معه از تهاجم مغولان»، ۴۱۱.
↑ اقبال آشتیـانی، تاریخ مغول، ۱۵۶.
↑ زرینکوب، روزگاران، ۵۲۴.
↑ اقبال آشتیـانی، تاریخ مغول، ۱۵۲.
↑ اقبال آشتیـانی، تاریخ مغول، ۱۵۷.
↑ باستانی پاریزی، «گرفتاریهای قائم مقام درون کرمان و یزد (۲۹)»، ۶۳۲.
↑ اقبال آشتیـانی، تاریخ مغول، ۱۵۴.
↑ اقبال آشتیـانی، تاریخ مغول، ۱۵۸.
↑ اقبال آشتیـانی، تاریخ مغول، ۱۵۷ و ۱۶۰.
↑ Kasheff, “GĪLĀN v. History under the Safavids”, Encyclopaedia Iranica.
↑ Madelung, “GĪLĀN iv. History in the Early Islamic Period”, Encyclopaedia Iranica.
↑ هنرفر، اصفهان، ۹۴–۹۳.
↑ اقبال آشتیـانی، تاریخ مغول، ۱۶۱.
↑ اقبال آشتیـانی، تاریخ مغول، ۱۶۹.
↑ اقبال آشتیـانی، تاریخ مغول، ۱۸۱.
↑ اقبال آشتیـانی، تاریخ مغول، ۱۸۵–۱۸۱.
↑ زرینکوب، روزگاران، ۵۲۴.
↑ اقبال آشتیـانی، تاریخ مغول، ۱۸۷.
↑ زرینکوب، روزگاران، ۵۰۸ که تا ۵۱۵.
↑ زرینکوب، روزگاران، ۵۲۴.
↑ زرینکوب، روزگاران، ۵۲۵.
↑ زرینکوب، روزگاران، ۵۲۶.
↑ اقبال آشتیـانی، تاریخ مغول، ۱۱۵.
↑ Jackson، EIr، MONGOLS.
↑ علمداری، چرا ایران عقب ماند و غرب پیش رفت؟، ۴۸۱.
↑ اقبال آشتیـانی، تاریخ مغول، ۱۱۰.
↑ اقبال آشتیـانی، تاریخ مغول، ۱۱۰.
↑ اقبال آشتیـانی، تاریخ مغول، ۱۱۲.
↑ اقبال آشتیـانی، تاریخ مغول، ۱۱۳.
↑ اقبال آشتیـانی، تاریخ مغول، ۲۷.
↑ اقبال آشتیـانی، تاریخ مغول، ۱۱۱.
↑ اقبال آشتیـانی، تاریخ مغول، ۱۱۳.
↑ مـیرعابدینی، «تصوف (بخش اول)».
↑ یـاحقی و محمودی، مولوی و مغولان، ۶ و ۷.
↑ یـاحقی و محمودی، مولوی و مغولان، ۵.
↑ اقبال آشتیـانی، تاریخ مغول، ۱۲۱.
↑ اقبال آشتیـانی، تاریخ مغول، ۱۲۱.
↑ علمداری، چرا ایران عقب ماند و غرب پیش رفت؟، ۳۵۸.
↑ علمداری، چرا ایران عقب ماند و غرب پیش رفت؟، ۴۸۰.
↑ دانشنامـه جهان اسلام، «تصوف (بخش اول)».
↑ «Kunya-Urgench». UNESCO، 5 February 2013. بایگانیشده از نسخهٔ اصلی درون 5 February 2013.
↑ Morgan, “Mongols”, Encyclopaedia of Islam.
↑ زیباکلام، ما چگونـه ما شدیم؟، ۱۵۳.
↑ زیباکلام، ما چگونـه ما شدیم؟، ۱۴۱.
↑ علمداری، چرا ایران عقب ماند و غرب پیش رفت؟، ۱۶۷.
↑ زیباکلام، ما چگونـه ما شدیم؟، ۱۴۸.
↑ زیباکلام، ما چگونـه ما شدیم؟، ۱۵۳.
↑ کسایی، «سرگذشت دانشمندان و مراکز دانش درون حمله مغول»، ۲۹۶.
↑ مظهر، «فارسی سرایـان مـهاجر درون دورهٔ سلاطین مملوک»، ۱۰۵.
↑ انصاری، بهمن، مغولان درون ایران (تهران: نشر الکترونیک، ۱۳۹۳) مقدمـه، صفحه 1 و 19
↑ انصاری، بهمن، مغولان درون ایران (تهران: نشر الکترونیک، ۱۳۹۳) مقدمـه، صفحه 1 و 19
↑ شریفی، فرهنگ ادبیـات فارسی، ۱۲۷۹.
↑ اقبال آشتیـانی، تاریخ مغول، ۴۹۱ و ۴۹۰.
↑ کسایی، «سرگذشت دانشمندان و مراکز دانش درون حمله مغول»، ۲۸۹–۳۲۲.
↑ شریفی، فرهنگ ادبیـات فارسی، ۱۴۶۱.
↑ مـیراحمدی، ایران، درون سفرنامـه مارکوپولو، ۱۰۸.
↑ مـیراحمدی، ایران، درون سفرنامـه مارکوپولو، ۱۰۹.
منابع
- اقبال آشتیـانی، عباس. تاریخ مغول. چاپ دوم. تهران: موسسه انتشارات نگاه، ۱۳۸۹. شابک ۹۷۸–۹۶۴–۳۵۱–۴۵۲–۵.
- اقبال آشتیـانی، عباس. «زندگانی عجیب یکی از خلفای عباسی (ناصرالدین الله)». شرق، ش. ۶ (۱۳۱۰).
- انصافی، بابک. «حمله مغول بـه ایران». مجله گزارش، ش. ۱۸۷ (۱۳۸۶).
- اوری، پیتر. «بررسی عوامل حمله چنگیز خان بـه ماوراءالنـهر». فصلنامـه دانشکده ادبیـات و علوم انسانی دانشگاه تهران، ش. ۱ (۱۳۳۸).
- باستانی پاریزی، محمد ابراهیم. «گرفتاریهای قائم مقام درون کرمان و یزد (۲۹)». مجله یغما، ش. ۳۴۰ (۱۳۵۵).
- بابا صفری. اردبیل درون گذرگاه تاریخ. ج. اول. تهران: مؤلف، ۱۳۵۰.
- زرینکوب، عبدالحسین. روزگاران. چاپ دوازدهم. تهران: انتشارات سخن، ۱۳۹۰. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۶۹۶۱-۱۱-۱.
- ستوده، حسینقلی. «نقش مردم ایران درون معه از تهاجم مغولان». درون مجموعه خطابههای نخستین کنگره تحقیقات ایرانی. ج. ۲. بـه کوشش غلامرضا ستوده. تهران: مؤسسه انتشارات و چاپ دانشگاه تهران، ۱۳۵۳.
- خلعتبری، اللهیـار و محبوبه شرفی. تاریخ خوارزمشاهیـان. تهران: انتشارات سمت، ۱۳۹۰. شابک ۹۷۸–۹۶۴–۴۵۹–۵۲۰–۲.
- شریفی، محمد. محمدرضا جعفری. فرهنگ ادبیـات فارسی. تهران: فرهنگ نشر نو و انتشارات معین، ۱۳۸۷. شابک ۹۷۸-۹۶۴-۷۴۴۳-۴۱-۸.
- رضایی همدانی، عمادالدین. سیمای همدان. تهران: انتشارات انوشـه، ۱۳۷۹. شابک ۹۶۴-۹۲۹۲۵-۵-۱.
- زیباکلام، صادق. ما چگونـه ما شدیم؟. چاپ دوازدهم. تهران: انتشارات روزنـه، ۱۳۸۲. شابک ۹۶۴-۳۳۴-۵-۰.
- علمداری، کاظم. چرا ایران عقب ماند و غرب پیش رفت؟. چاپ نـهم. تهران: نشر توسعه، ۱۳۸۲. شابک ۹۶۴-۶۶۰۹-۲۴-۴.
- غفوروف، باباجان. تاجیکان، تاریخ قدیم، قرون وسطی و دورهٔ نوین، جلد اول و دوم. دوشنبه: سازمان چاپ و انتشارات وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامـی، ۱۳۷۷.
- قدیـانی، عباس. جغرافیـای تاریخی ری «رگا». تهران: انتشارات آرون، ۱۳۷۹. شابک ۹۶۴-۷۲۱۷-۱۰-۲.
- قراگوزلو، غلامحسین. هگمتانـه که تا همدان. تهران: انتشارات اقبال، ۱۳۷۳.
- کسایی، نورالله. «سرگذشت دانشمندان و مراکز دانش درون حمله مغول». نامـه پژوهش، ش. ۴ (۱۳۷۶).
- گرایلی، فریدون. نیشابور شـهر فیروزه. مشـهد: مؤسسهٔ چاپ و انتشارات و گرافیک دانشگاه فرودسی، ۱۳۵۷.
- مظهر، محمد سلیم. «فارسی سرایـان مـهاجر درون دورهٔ سلاطین مملوک». نامـهٔ پارسی، ش. ۱۳ (۱۳۷۸).
- مـیرعابدینی، ایران. «تصوف (بخش اول)». درون دانشنامـه جهان اسلام. ۱۳۹۱. بایگانیشده از نسخهٔ اصلی درون ۰۹ دسامبر ۲۰۱۲. بازبینیشده درون ۵ شـهریور ۱۳۹۱.
- ، سید محمود. توس شـهر خفته درون تاریخ. تهران: سازمان مـیراث فرهنگی کشور، ۱۳۷۰.
- هنرفر، لطفالله. اصفهان. چاپ دوم. تهران: شرکت سهامـی کتابهای جیبی با همکاری مؤسسهٔ انتشارات فرانکلین، ۱۳۵۶.
- یـاحقی، محمد جعفر و علیرضا محمودی. «مولوی و مغولان». فصلنامـه تخصصی مولوی پژوهی، ش. ۱۰ (۱۳۹۰).
- Kasheff, Manouchehr. “GĪLĀN v. History under the Safavids”. In Encyclopaedia Iranica. 2012. Archived from the original on 09 December 2012.
- Madelung, Wilferd. “GĪLĀN iv. History in the Early Islamic Period”. P. Bearman; Th. Bianquis; C.E.. In Encyclopaedia Iranica. 2012. Archived from the original on 09 December 2012.
- Morgan, D.O.. “Mongols”. P. Bearman; Th. Bianquis; C.E. Bosworth; E. van Donzel; and W.P. Heinrichs. In Encyclopaedia of Islam. Second ed. Brill Online, 2012. Archived from the original on 09 December 2012.
- Jackson, Peter. “MONGOLS”. In Encyclopædia Iranica. 2002. Retrieved 3.22.2016.
پیوند بـه بیرون
متن مربوطه درون ویکینبشته:
حمله مغول بـه ایران- تاریخ مغول، ایلخانان و تیموریـان، درون دانشگاه خوارزمـی.
- اسلام آوردن مغولان، درون دانشنامـه بریتانیکا.
- تاریخ مغولها، درون دانشگاه کلمبیـا.
- به قدرت رسیدن مغولان، درون دانشگاه ویسکانسین.
- خانات چغتای، درون دانشگاه کلگری.
امپراتوری مغول (۱۳۶۸–۱۲۰۶)
سیـاست
و جامعه
- بورجیگین
- سازمان امپراتوری مغول درون زمان چنگیز خان
- اختلافات سیـاسی
- سازمان و تاکتیکهای نظامـی مغول
- جامعه و اقتصاد
- مذهب درون امپراتوری مغول
- اتحاد آرمنو-مغول
- اتحاد بیزانس-مغول
- اتحاد فرانک-مغول
- جدول زمانی امپراتوری مغول
- فتوحات مغول
- فرماندهان سپاه مغول درون حمله بـه ایران
- تاتار و مغول درون حمله بـه روسیـه
- مغول و تاتار درون اروپا
- پرچم مغولان
- تخریب درون زمان امپراتوری مغول
خانات
- سلسله یوآن
- ایلخانان
- اردوی زرین
- خانات چغتای
شـهرهای مـهم
- آزوف
- بخارا
- قراقروم
- ماجر
- مراغه
- نخشب
- سمرقند
- سرای
- شانگدو
- سلطانیـه
- تبریز
- اوکک
جنگها
آسیـا
مرکزی
- سیبری ۱۲۰۷
- حمله مغول بـه ایران ۱۲۵۵ و ۱۲۱۹ (جنگ پروان-جنگ سند)
- هند ۱۳۲۷–۱۲۲۱
شرق آسیـا
- غرب چین ۱۲۰۹–۱۲۰۵
- شمال چین ۱۲۳۴–۱۲۱۱
- منچوری ۱۲۳۴–۱۲۱۱
- جنوب چین ۱۲۷۹–۱۲۳۵
- تبت ۱۲۳۶ و ۱۲۵۲
- کره ۱۲۶۰–۱۲۳۱
- ژاپن ۱۲۸۱–۱۲۷۴ (جنگ بونای و جنگ کوآن)
جنوب شرقی آسیـا
- برمـه ۱۲۸۷–۱۲۷۷
- اندونزی ۱۲۹۳
- ویتنام ۱۲۵۷، ۱۲۸۸–۱۲۸۴
خاورمـیانـه
- آناتولی ۱۲۴۳–۱۲۴۱
- عراق ۱۲۵۸
- سوریـه ۱۳۰۳–۱۲۴۳
- فلسطین ۱۳۰۱، ۱۲۶۰
- عین جالوت ۱۲۶۰
اروپا
- گرجستان و ارمنستان ۱۲۴۰–۱۲۳۷
- چچن ۱۲۴۰–۱۲۳۷
- ولگا بلغار ۱۲۳۶–۱۲۲۹
- شرق اروپا ۱۲۴۰–۱۲۳۶، ۱۲۲۳
- لهستان ۱۲۴۱–۱۲۴۰
- مجارستان ۱۲۴۱
افراد
برجسته
حکمرانان
- چنگیزخان
- تولیخان
- اوگتایخان
- توراگینا خاتون
- گویوک خان
- اوقتای قامـیش
- منگوقاآن
- قوبلایخان
- خانات یوان
خانهای نایبالسلطنـه
- جوجی
- باتو خان
- اوردا خان
- تغتا
- ازبک خان
- جغتای
- دوا
- کبک
- هولاکوخان
- اباقاخان
- ارغونخان
- غازان پسر ارغون
سپاهیـان و کارگزاران
- تغاجار نویـان
- سبتای
- جبه نویـان
- قوتوقو نویـان
- جرماغون نویـان
- بایجو نویـان
- نورکای نویـان
- ایلچیکدای نویـان
- قراچه نویـان
- جنتمور
- نوسال
- گرگوز
- امـیرارغون
زنان
- بورته فوجین
- دوقوز خاتون
- سرقویتی بیگی
- توراگینا خاتون
- فاطمـه خاتون
اصطلاحات
لقبها
- خاقان
- خان و خاتون
- نویـان
- ترخان
سیـاست و ارتش